گروه موسیقی سون در تازه ترین فعالیت هنری خود 25 مرداد ماه در سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی تهران به روی صحنه رفت. این کنسرت با اجرای آرش قنادی، امیر قنادی و کیارش پوزشی پس از اجرای تیر ماه این گروه در سالن میلاد برگزار شد. محمد زمانی ها (کیبورد)، پژمان فرهمند (پرکاشن)، رضا رفتاری (درامز)، حسین شریفی (ترومبون)، سعید حسنزاده (گیتار بیس)، هادی جداری (ساکسوفون)، محمد رضوانی زاده (گیتار)، احمد افلاکی (گیتار) و بهروز علیاری (تنظیم کننده و نوازنده پیانو و کیبورد) در این کنسرت به هنرنمایی پرداختند. کنسرت بیست و پنجم مرداد ماه گروه سون به همت موسسه فرهنگی هنری آوای دوران به تهیهکنندگی «رسول ترابی» روی صحنه رفت.
اشوان خواننده جوان موسیقی کشورمان 26 مرداد ماه در سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی تهران به روی صحنه رفت. قطعاتی چون تنها شدم، بهت مریضم، من آدم رویای تو نیستم، برگرد، ببین چه خوبه حالم، شمعهارو روشن کن، چرا گریه کردم، بعد من، بگو دروغه، حواست نیست اجرا شدند. نیما رمضان (رهبر ارکستر و نوازنده گیتار الکتریک)، ساسان هاشمی (کیبورد)، فرزاد ماهان (کیبورد)، مصطفی شعبانی (ساکسوفون)، مهرداد داربوکا (تمبک)، برنا شفیع زاده (درامز)، آرش سعیدی (گیتار باس) و رایین نورانی (ویولن) اعضای ارکستر اشوان را در این کنسرت تشکیل دادند. این كنسرت به همت موسسه فرهنگي و هنري آواي دوران به مديريت خانم كاوياني و تهيه كنندگي رسول ترابي برگزار شد.
چهار آلبوم مجموعه آلبومهای گروه «هفت»، عمدهترین فعالیت مهدی حسینی قبل از سال 1387 بود. مجموعهای که برادر بزرگش شهاب، در دو آلبوم آن به عنوان خواننده و در دو آلبوم هم با دکلمه حضور داشت. تولید این مجموعه، در سال 87 متوقف شد و او مدتی از کار حرفهای در زمینه موسیقی دور بود تا اینکه در سال 1390 و اینبار با موسیقی فیلم برگشت و فعالیتهای نسبتاً خوبی هم در این زمینه داشت. مهدی حسینی این شبها، با «اعتراف»، نمایشی که با بازی و کارگردانی شهاب حسینی و حضور استاد علی نصیریان روی صحنه تئاتر شهر است، یکبار دیگر حضور موثر و فعالی را در زمینه موسیقی نشان داده است. این نمایش بسیار مورد توجه و پرفروش شده و حضور موسیقی هم در آن چشمگیر است. مهدی حسینی برای نمایش «اعتراف» هفتاد دقیقه موسیقی نوشته و این یعنی اینکه، کارگردان روی موسیقی نمایشاش حساب ویژهای باز کرده است. در ارتباط با موسیقی «اعتراف» گفتوگویی با مهدی حسینی انجام دادهایم که میخوانید. * اولین کار موسیقایی برادرتان شهاب حسینی در همکاری با شما، در پروژه گروه «هفت» بود. چرا آن پروژه ادامه پیدا نکرد؟ آلبوم «هفت» محصول یک دوره زمانی خاص بود و ما این فعالیت را با انگیزههای زیادی شروع کردیم اما متأسفانه با شرایط خاصی در بازار مواجه شدیم و بعد، به خاطر اتفاقاتی که برایمان افتاد، ترجیح دادیم مدتی این کار را با این گروه ادامه ندهیم. شهاب هم تصمیم گرفت وارد حوزه خوانندگی نشود و صرفاً به کار اصلی خودش بپردازد. این بود که ما فاصله گرفتیم. از سال 1387 کار ما در گروه «هفت» متوقف شد و سال 90 من با موسیقی فیلم به حوزه موسیقی برگشتم. * یعنی در سال هشتاد و هفت کار گروه «هفت» متوقف شد؟ بله. در این سال ما آلبومهای سه و چهار گروه «هفت» را کار کردیم و بعد از آن سه چهار سالی نبودم و دوباره که به ادامه حرفه خودم برگشتم، کار موسیقی را با موسیقی فیلم شروع کردم. * چرا نخواستید برای دیگر خوانندههای موسیقی پاپ آهنگسازی کنید؟ تا همین یکی دو سال گذشته با چند نفر از دوستان کار میکردم ولی زمانی که به موسیقی فیلم پرداختم، تمرکزم را روی این موضوع گذاشتم. احساس میکنم به لحاظ روحی با این نوع موسیقی بیشتر ارتباط برقرار میکنم و برایم هیجان بیشتری دارد. * اجازه بدهید کمی هم درباره موسیقی نمایش «اعتراف» و ساختار آن صحبت کنیم. این کار از نظر موسیقایی از همان ابتدا با یک پارادوکس شروع میشود؛ یعنی فضا، فضای کلیسا است و کل اتفاقات هم در همین لوکیشن کلی میافتد. البته در پردههای مختلف، لوکیشنهای دیگری را هم در داخل همین لوکیشن داریم اما به هر حال بالای صحنه هم پنجرههای کلیسا را میبینیم. با این حال موسیقی اینترو (ابتدایی) و موسیقیهای بعدی نه تنها موسیقی کلیسایی نیستند، بلکه دور از آن فضا و خیلی خشنتر از این نوع موسیقی است. آیا عمداً این کار را کردید تا نشان دهید قرار است فاجعهای اتفاق بیافتد؟ ما در ابتدا سعی کردیم با موسیقی یک پیش درآمد از روایتی که میخواهیم داشته باشیم را نشان دهیم. قبل از تیتراژ اولمان، یک موسیقی معرفی داریم که شهاب از بالای صحنه در یک فضای مهآلود و وهمانگیز پایین میآید. در این صحنه، این کاراکتر زندگیاش را مرور میکند و برای همین صدای افکتهای بچه مورد استفاده قرار میگیرد و فضاسازی براساس یک کودکی اتفاق میافتد و در ادامه مسیر، بینندگان متوجه میشوند که چرا ما در ابتدای امر، این موسیقی را پخش کردیم. کارکتر در مه میآید و در یک فضای وهمآلود بیرون میرود. * کاراکتر اصلی این آدم هم براساس همین کودکی ساخته میشود. بله. در ادامه بیننده متوجه میشود که همه این اتفاقها نشأت گرفته از یک خانواده و یک کودکی است و اتفاقاتی در کودکی این کاراکتر افتاده که بازتاب آن همین نمایش است. همانطور که شما هم اشاره کردید، بعد از بخش ابتدایی، نور از جاهای مختلف میتابد و یکبار روی آقای نصیریان در یک گوشه از صحنه میافتد و یک بار هم روی شهاب در گوشه دیگر. هر دوی آنها جلوی آینه ایستادهاند و کارهای خودشان را انجام میدهند؛ یک نفر اسحله برمیدارد و یک نفر هم صلیب میاندازد... * ولی موسیقی تغییر نمیکند و ما در کل این بخش، یک موسیقی را به صورت پیوسته میشنویم. بله. فضای کار ما با یک فضای مهیج ارکسترال شروع میشود. متناسب با تبلیغات، موضوعات و گفتمانهایی که قبل از این اجراها داشتیم و تا حدودی توضیح داده بودیم که ژانر این کار چیست. بنابراین مردم تا حدودی با فضای این کار آشنا هستند. پس ما متناسب با این فضا، با یک موسیقی تیتراژی خاص شروع به کار کردیم. * اما همیشه این برگشتها وجود دارد و وسط کار، ما به ناقوس کلیسا بر میگردیم و صدای ناقوس را هم میشنویم. در همان موسیقی ابتدایی هم، موسیقی با صدای ناقوس قطع میشود. بله. در همان موسیقی تیتراژ، در فواصل مختلف ناقوس نواخته میشود و در انتهای آن هم ناقوس زده میشود و بعد ورود بازیگر را داریم. * و جایی که گره از این داستان باز میشود، موسیقی هم ملایمتر و نزدیک به موسیقی کلیسایی میشود. ما از فضای موسیقی کلیسایی در زیرمتنهای کارمان استفاده کردیم. خیلی از موسیقیهایی که من در این کار ساختم، متناسب بود با کرهای کلیسایی و متنهایی که در کلیساهای کاتولیک خوانده میشود. ما اینها را در صحنه داریم، منتها دو بحث وجود داد؛ یکی بحث فلسفی پشت متن و یکی هم روایتی که داریم میبینیم. یک داستان شخصی و پیامی که در پشت این داستان خوابیده است. من و شهاب دنبال فضاسازیهایی بودیم که بتواند هر دو حس را نشان دهد. برای همین هم بود که یک جاهایی دقیقاً از آواهای کلیسایی استفاده کردیم و موسیقی مرتبط با آن و جای دیگر موسیقی دیگری متناسب با آن حال و هوا. من در این کار از کوارتت زهی و کارهای ارکسترال استفاده کردم تا فضاسازیهای افکتیو و سعی کردیم همه صحنهها را پوشش دهیم. * اما در کلیت کار، موسیقی افکتیو غالب بود و توقع اینکه در یک فضا که حالت کلیسا دارد، گیتار الکتریک بشنویم در ابتدا وجود ندارد. برای همین هم هست که گفتم حالت پارادوکسیکال دارد و در ابتدا، روی دادن یک فاجعه را نشان میدهد. بله و خدا را شکر تا اینجای کار بازتابهای خوبی دریافت کردهایم. علاوه بر آن ما در کنار قصه، بازیها و اسپیشیال افکتهایی در صحنه داریم و سعی کردهایم با کمک موسیقی کاری کنیم که مخاطب بیشتر با صحنه درگیر شود. * در طول زمان اجرا، موسیقی تغییر کرده یا همانی است که از ابتدا تولید کردید؟ نه، موسیقی از اول همین بود. اگر دقت کرده باشید، این تئاتر با اغلب تئاترها فرق دارد. ما تئاترهایی داشتهایم که در آنها گروهی آمده و در تمام کار، موسیقی اجرا کردهاند؛ در واقع تئاتر به صورت موزیکال پیش رفته است. در اغلب تئاترها، ما موسیقی را پنج، هفت و ده دقیقه، آن هم در جاهای خاص میشنویم. اما تئاتر «اعتراف» از معدود تئاترهایی است که هفتاد دقیقه موسیقی دارد و ما درست مثل یک فیلم برای تمام فضاهای آن موسیقی ساختهایم تا مخاطب را با حس آن صحنه همراهتر کنیم. مثلاً وقتی در یک فلاشبک، یک نفر دستگیر میشود و او را به انبار میبرند، ما از فضای کلیسا جدا میشویم و به یک خاطره در یک فلاشبک میپردازیم که المانهای خودش را دارد. برای همین، رنگ کار خیلی زیاد شد و اساساً کارِ خیلی سنگین و سختی بود. خدا را شکر هم شهاب راضی بود و هم بقیه دوستان و هم بازتابی که گرفتم خیلی خوب بود. * نوازندگانی که با شما در این کار همکاری کردند چه کسانی بودند؟ ممنونم از این سوال. کار ما خیلی فشرده بود و باید در زمان خیلی کوتاهی جمع میشد و دو دوست در این کار خیلی به ما کمک کردند. این دوستان تقریباً تمام کارهایشان را رها و به من در انجام این کار کمک کردند؛ مهدی علیبخشی از نوازندگان و مدرسین بسیار خوب پیانو، ویولن و سازهای سنتی ایرانی و آقای واحد بیات که استاد گیتار و مدرس و نوازنده هستند. همچنین شهاب آلاحمد، مهگل صفدری و جمعی از دوستان دیگر. البته خیلی از فضاهای ما هم سمپل است.
کیهان کلهر برای نخستین بار به تماشای نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» نشست و گفت به دلیل اینکه مدام در سفر است، امکان تماشای تئاتر را پیدا نمیکرده است. کیهان کلهر، لوریس چکناواریان، یوسف صدیق تعریف، ایلیا منفرد، فرج علیپور و پگاه بزرگ از جمله میهمانان موسیقایی نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» بودند. نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» با نویسندگی مشترک محمد چرمشیر و بهمن عباسپور و کارگردانی «شهرام گیلآبادی» که از یکم مرداد اجراهای خود را در سالن سمندریان تماشاخانه ایران شهر آغاز کرده، این شبها میزبان اهالی موسیقی بوده است. کیهان کلهر ضمن ابراز خوشحالی از حضور در سالن تئاتر عنوان کرد: «'یک دقیقه و سیزده ثانیه' اولین نمایشی است که من تماشا کرده و شاهد استقبال مخاطبان و مردم هستم؛ به دلیل اینکه مدام در سفر هستم، امکان تماشای تئاتر را پیدا نمیکنم. «یک دقیقه و سیزده ثانیه» مرا بسیار تحت تاثیر قرار داد.» لوریس چکناواریان ضمن بیان نوآورانه بودن نمایشنامه و شیوه اجرا اظهار کرد: «شاهد بازیهای خیلی خوب و روانی بودم که با توجه به سبک نمایش تماشاگران را به عکس العملهایی وا میداشت و به همین دلیل فضای زندگی زنان کارتن خواب را خیلی درست به من منتقل کرد. درباره طراحی صحنه و نشستن تماشاگران بر روی زمین هم به نظر من خیلی خودمانی و راحت بود؛ به این دلیل که همه همزمان مشارکت میکنند و انگار که تماشاگران نیز بازیگر هستند و نیز خیلی خوشحالم که استقبال مخاطبین از این نمایش خوب بود.» ایلیا منفرد که در میانه نمایش قطعهای با عنوان «گل ارکیده» را اجرا کرد، این نمایش را یکی از تاثیرگذارترین کارهایی عنوان کرد که تاکنون درباره زنهای کارتنخواب اجرا شده و اضافه کرد: «اعتقاد دارم هر کس این کار را روی صحنه نبیند، حتماً ضرر کرده است. تا به این لحظه کارهای زیادی را درباره این موضوع دیدهام، اما این نمایش را یکی از تاثیرگذارترین کارهای اجرا شده میدانم. من ابتدا فکر میکردم که آمدهام کار دوستانم را ببینم اما اواسط نمایش آنقدر درگیر آن شدم که به طور کل یادم رفت کار دوستانم است. حتی جایی که ایستادم و یک آهنگ خواندم نمیدانستم که جایش درست است یا نه. زمانی که لالایی برای بچه خوانده شد، احساسم این بود که اجرای «گل ارکیده» جایی درست است؛ البته اجرای این آهنگ انتخابی از قبل نبود و در لحظهای که گیتارم را دست گرفتم این آهنگ به ذهنم رسید که با فضای کار بسیار همخوانی داشت.» «یوسف صدیق تعریف» ضمن بیان این که نمایش تلنگری است تا به این معضل بیشتر توجه شود عنوان کرد: «نمایش ارتباط بسیار خوبی با مخاطب برقرار میکند. بداهه یکی از ویژگیهای فوقالعاده نمایش است و بازیگران مسلط هستند. یکسری مسائل اجتماعی، تاریخی و سیاسی باعث کارتنخواب شدن افراد جامعه میشود که ما هم در آن مقصر هستیم. برای حل این معضل باید در سیاستهای کلان کشوری راهحل را جستجو کرد.» فرج علیپور با بیان اینکه این چندمین نمایشیاست که از شهرام گیلآبادی میبیند عنوان کرد: «این نمایش دارای متنی جذاب و اجرایی عالی است که پیامی برای تماشاگران دارد و من در طول اجرا شاهد پاسخهای رفتاری مخاطبان بودم.» در نمایش «یک دقیقه و سیزده ثانیه» سیما تیرانداز، پانتهآ بهرام، مینا دریس و لادن مستوفی ایفای نقش میکنند. علاقهمندان برای خرید بلیت میتوانند به سایت تیوال مراجعه یا برای رزرو با شماره 88814116 تماس حاصل کنند.
سینا شعبانخانی که ۱۷ مرداد اولین کنسرتش را در تهران و با حضور چهرههای سرشناسی چون احسان علیخانی، احسان خواجهامیری، سیامک انصاری، امید حاجیلی، بهنام بانی، حامد برادران، حسام ناصری و... برگزار کرد، در اولین کنسرت خارج از تهران خود میهمان خوزستانیها شد. به گزارش «موسیقی ما»، خواننده تیتراژ «ماه عسل ۹۶» شامگاه ۲۰ مرداد ۱۳۹۶ در سالن سینما نفت آبادان روی صحنه رفت و گلچینی از پرطرفدارترین قطعات خود را به اجرا درآورد. شعبانخانی در کنسرت خود در آبادان، بخش ویژهای برای تیم فوتبال پرطرفدار این شهر در نظر گرفت. این خواننده در ابتدای کنسرتش-که با برگزاری دیدار دو تیم فوتبال صنعت نفت آبادان و پدیده مشهد همزمان شده بود- پس از خواندن اولین قطعه، از حضار خواست تیم محبوب شهرشان را تشویق کنند و برای آن آرزوی موفقیت کرد. او سپس بخشهایی از ترانه قطعه ویژه تیم «صنعت نفت» را زمزمه کرد. سپس یکی از عوامل برگزاری برنامه، پرچم زردرنگ این تیم باسابقهی بومی که عبارت معروف «آبادان برزیلته» روی آن درج شده بود را به شعبانخانی داد و سینا نیز آن را رو به حضار در دست گرفت و تکان داد تا در ابتدای برنامه و با همراه شدن با موج علاقه مردم آبادان به تیم محبوب صنعت نفت، نبض آنها را به دست بگیرد. آبادانیها نیز با فریادهای «آبادان برزیلته» تیمشان را تشویق کردند. در ادامه برنامه، شعبانخانی قطعات کنسرت را یکی پس از دیگری خواند و با مشاهده انرژی و هیجان حضار در همراهی و همخوانی با او، گفت: «میدانستم مردم آبادان خونگرم هستند اما فکرش را نمیکردم چنین انرژیای در شما ببینم. مطمئن باشید هرگز خاطره خوش این کنسرت از ذهنم پاک نخواهد شد و فراموش نمیکنم که اولین کنسرت خارج تهران را در میان آبادانیهای عزیز برگزار کردم.» او سپس رو به مدیر برنامههایش «کامبیز طاهری» کرد و گفت: «خواهش میکنم برنامهریزی کنید تا خیلی زود دوباره به آبادان بیاییم!» سینا شعبانخانی در کنسرتهایش ارکستری به رهبری «امیر علیزاده» موزیسین کاربلد کشور را به همراه دارد. علیرضا میرآقا (پرکاشن)، سعید عباسی (کیبورد)، عظیم روحانی (گیتار)، محمدعلی نصری (گیتار الکتریک)، امیرعلی ماسوریان (گیتار بیس) و استیو آوانسیان (درامز)، سایر اعضای این ارکستر هستند. مهندس «رضا کلهر» صدابردار و مدیر فنی این برنامه بود و «شاهین فراهانی» نورپردازی آن را بر عهده داشت. شعبانخانی پس از اجرا در تهران و آبادان و در ادامه تور کنسرتهایش، ۲۵ مرداد در کرمان روی صحنه میرود. او سپس ۲۶ مرداد در شاهرود کنسرت برگزار میکند که تهیهکنندگی این برنامه را «محمد ابراهیمی» بر عهده دارد. این خواننده همچنین ۲۹ مرداد در لنگرود استان گیلان و ۹ شهریور در جزیره کیش به اجرای زنده خواهد پرداخت. در ادامه عکسهای «مرتضی محمدی» از سفر سینا شعبانخانی و گروهش به آبادان را از «موسیقی ما» ببینید.
نشست خبری جشنواره شبهای موسیقی صبح امروز (25 مرداد) برگزار شد. این جشنواره قرار است از سوم تا بیست و چهار شهریور با 5 گروه موسیقی در خانه هنرمندان برگزار شود. در ابتدای این نشست، کامران همت پور مدیر موسسه فرهنگی و هنری «آوای حنانه» و مدیر برگزاری فستیوال «شب های موسیقی» گفت: «دوازده گروه برای این شبها در نظر گرفته بودیم اما به دلیل مشکلاتی که در اماکن به وجود آمد، در نهایت تنها پنج گروه باقی ماند. سعی کردیم در انتخاب گروهها، تنوع را رعایت کنیم و آنها را براساس سلیقههای مختلف انتخاب کردیم. گروههای چریکه، زوربان، حافظ، واقع و بیحصار در این شبها اجرا خواهند داشت.» او ادامه داد: «از ابتدا قرار بود این فستیوال با همکاری دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شود اما از آنجایی که کنسرتهای زیر هزار نفر به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی استان تهران واگذار شده، ما سعی کردیم تا اینبار با همکاری خانه هنرمندان ایران نسبت به اولین دوره فستیوال اقدام کنیم که خوشبختانه با موافقت آقای رجبی معمار مدیرعامل این مجموعه کارها انجام شد.» همتپور درباره گروههایی که قرار است در تالار استاد جلیل شهناز این مجموعه اجرا داشته باشند گفت: «طبق برنامهریزیهای انجام گرفته، ما بعد از ماههای محرم و صفر نیز این برنامهها را ادامه خواهیم داد. فکر میکنم با توجه به محدود شدن اجراهای موسیقی به جشنوارهها، برگزاری چنین رویدادی میتواند در معرفی هر چه بهتر موسیقیهای ارزشمند به مخاطبان ثمربخش باشد. به هر ترتیب، در این دوره طبق برنامهریزیهای انجام گرفته گروه «چریکه» روز سوم شهریورماه، «گروه زروان» روز هشتم شهریورماه، گروه «حافظ» روزهای ۱۰ و ۱۳ شهریور، گروه «بیحصار» روزهای۱۲ و ۲۲ شهریورماه و گروه «واله» روز ۲۴ شهریورماه به اجرای برنامه میپردازند.» در ادامه این نشست، نمایندگان گروههای مختلف درباره اجرای گروههایشان توضیحاتی را ارائه کردند. سلمان حسینی (سرپرست گروه چریکه) درباره این گروه گفت: «ما از سال ۸۶ کار خود را با محوریت ساز تنبور آغاز کردیم. برای اولینبار ساز قانون را در کنار ساز تنبور قرار دادیم و پژوهشهایی در این زمینه انجام شد. سیدی و مستندهایی را آماده کردیم که در خصوص تنبور و سازهای باستانی توضیح میدهد. کنسرت ما شامل دو بخش است: در قسمت اول تنبور و موسیقی ایرانی است و در قسمت دوم بخش دستگاهی است که حامد تمدن خوانندگی این دو بخش را برعهده دارد. در این دو بخش قطعاتی مثل کمک، یاد شقایق، گل و خار، شمس و قمر و... خوانده میشوند.» سپس بیکمحور (نماینده گروه زروان) گفت: «نوازنده این گروه، محمدعلی قلیچ است که در دو بخش کنسرتهای ما حضور دارد؛ در بخش اول آثاری از بزرگان موسیقی اجرا میشود و در بخش بعدی محمدعلی قلیچ دوازده قطعه از آثار خود را اجرا میکند.» امینی نماینده گروه موسیقی حافظ هم در توضیح اجرای این گروه در فستیوال «شب های موسیقی» گفت: «این گروه سابقهای بالغ بر ۲۵ سال دارد و من هم از سال ۹۰ کارهای اجرایی آن را برعهده دارم. ما دو شب کنسرت داریم که قرار است ژانرهای مختلفی را به نمایش بگذاریم. یک اپلیکیشن هم طراحی کردهایم که کنسرتها را در اختیار مخاطب قرار دهد. اجرای آثاری از حضرت حافظ به خوانندگی دکتر مظلوم از شاگردان استاد حسین عمومی با قطعات متشکل از موسیقیهای نیم پردهای از جمله برنامههایی است که ما در این کنسرت برای مخاطبان اجرا خواهیم کرد. این در حالی است که گروه حافظ روزهای ۱۷ و ۱۸ شهریورماه نیز در تالار اندیشه حوزه هنری کنسرت دیگری رابرگزار میکند.» مهرداد یکتا نماینده گروه «بیحصار» هم در این نشست خبری گفت: «ما از سال ۹۴ فعالیتی را با سرپرست این گروه یعنی مزدا انصاری آغاز کردهایم. در این گروه آثار موسیقی قدیم ایران را بازخوانی میکنیم. ما ۱۲ شهریور موسیقیهای ایرانی را از همایون خرم، مهدی خالدی و... اجرا میکنیم و ۲۲ شهریور در کنار نگین سریر و نیلوفر ابراهیمی، آثاری از انوشیروان روحانی و محمد سریر را اجرا خواهیم کرد.» در پایان، حیدر خاکی مدرس و نوازنده شناخته شده موسیقی ایرانی و سرپرست گروه «واله» گفت: «من ترجیح میدهم پیرامون برنامهای که قرار است در کنسرت پیشرو اجرا شود تا روز اجرا توضیحی را ارائه ندهم و تنها یک خواهش دارم؛ آن هم این که اهالی رسانه ما را در پوشش خبری این مراسم همراهی کنند. ما به شدت به همراهی شما عزیزان نیاز داریم تا مردم ما را بشناسند و به تماشای آثار ما بیایند. ما در حال حاضر مشکل مخاطب داریم و اکثر اهالی رسانه کنسرتهای پاپ را پوشش میدهند. من امیدوارم خبرنگاران و عکاسان ما را در این مراسم همراهی کنند.»
استادِ آهنگساز در آستانهی 70 سالگی، تقدیر شد. بسیاری از آهنگسازان و بزرگانِ موسیقی در این آیین گرد هم آمدند تا پاسداشتی برای آهنگسازی برگزار کنند که بسیاری از آثارش برای همیشه ماندگار است. «مجید انتظامی» از معدود آهنگسازانی است که بیشترِ عمرِ خویش را در زمینهی موسیقی بیکلام فعالیت کرده است؛ همان موسیقیای که بسیاری میگویند مخاطبِ عام نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند؛ اما رازی است در نغمههای آهنگسازِ 69 ساله که بسیاری از آثارش برای همیشه در حافظهی تاریخی مردمانِ این سرزمین باقی مانده است. در مراسم بزرگداشتِ او اهالی موسیقی، سینما و مدیران فرهنگی به پاس خدمات ارزنده و خلاقیتهای ماندگار او و کارنامه درخشان و غنیاش و همچنین حضور و جایگاه تأثیرگذارش در عرصه موسیقی سینما بهویژه، سینمای انقلاب و دفاع مقدس سخنرانی کردند از چکناواریان تا هوشنگ کامکار، شاهین فرهت، حسامالدین سراج، محمد سریر و خیلیهای دیگر. مراسم با تلاوت قرآن مجید آغاز و بعد از آن، بخشهایی از فیلم «بوی پیراهن یوسف» پخش شد. در ادامه نیز فعالیتهای مجید انتظامی در سالهای حضورش در سینما در کلیپی مرور و «حامی» قطعهای را برای حاضرین اجرا کرد. بعد از آن نوبتِ اهالی موسیقی شد تا دربارهی ابوییست و آهنگسازِ برجسته سخن بگویند. اول «لوریس چکناواریان» در سخنانِ کوتاهی گفت: «مجید، خدمت بزرگی به موسیقی و سینمای ایران کرده است. همانطور که میوه از درخت دور نمیافتد، خانواده بزرگ انتظامی هم به هنر خدمت کردهاند.» اما «هوشنگ کامکار» در بخش دیگر مراسم گفت: « این مجلس باشکوه جای شکر دارد؛اما به من نگفتند که باید صحبت بکنم. از دوره جوانی که در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل میکردم با مجید انتظامی آشنا شدم. ایشان از نوازندگان ارکستر سمفونیک بودند. آن زمان نواختن در ارکستر بهراحتی امروز نبود. معتقدم که موزیسین ایرانی باید چیزی بسازد که هویت ایرانی داشته باشد و دارای هویت ملی باشد. ایشان کار را به گونهای میسازند که روی تمها و ملودیهای ایرانی کار میکند و آثار ایشان کاملا ایرانی است و هویت ملی دارد. استفاده از تمهای موسیقی ایرانی در آثار کلاسیک بسیار باارزش است. چند روز پیش خبر آمدن ارکستری از ایتالیا به ایران را شنیدم که در ایران اپرایی از جوزپه وردی را اجرا کرده بودند که در نوع خودش جالب بود. اما همین ارکستر به ایتالیا میرود و آنجا هم آثار وردی را اجرا میکنند. ایکاش این ارکستر در ایتالیا آثاری از آهنگسازان ایرانی اجرا میکرد..» «محمد باشهآهنگر» هم به این مساله اشاره کرد که این مراسم در خاطرهاش خواهد ماند: «احساس زلال آثار شما تصویر نو و بدیع به من میداد. شما زیر سایه پدر نماندید و در ساخت موسیقی مستقل عمل کردید. بسیاری از سازهای کوبهای، زهی و احساسی شما در فیلمهای داستانی که موسیقی آن را کار میکنید تاثیر زیادی بر مخاطب دارد.» او همچنین برای «عزتالله انتظامی» آقای بازیگر- آرزوی سلامتی کرد: «یادآوری میکنم شما حالا دیگر تنها، میوه درخت عزتالله انتظامی نیستید بلکه، خود درختی تنومند هستید.» «محمد سریر» سخرانِ بعدی بود که تاکید کرد که «مجید انتظامی» توانست از زیر سایهی پدرش بیرون بیاید: «با توجه به اینکه استاد عزتالله انتظامی شخصیت بزرگ و برجستهای در هنر به شمار میرود، مشکل است کسی از زیر سایه پدرش برجسته و مستقل شود. او از درون این سایه برخاست و وجه مستقلی در موسیقی متن فیلم از خود نشان داد. این آثار در زندگی بسیاری از ما تاثیر دارد، قدرت نفوذ آثار او بسیار زیاد است و مخاطب را همراه میکند، با مجید از هنرستان موسیقی آشنایی دارم، گاهی با انگیزه کمتر یا بیشتر و یا کسالت آثار را خلق کرده اما همه آثار او ماندگار شدهاند.» «سیدرضا میرکریمی» در بخشی دیگر از این مراسم با اشاره به حسرتهایش از عدم همکاری با مجید انتظامی، گفت: «اگرچه افرادی که یک رشته را پیش میبرند، موفقتر هستند، اما او وجوه مختلفی را دنبال کرده و به همه آن وجوه بسیار عمیق توجه میکند.من با موسیقی شما خاطره دارم و امیدوارم اجازه همکاری به من بدهید و اثرم با موسیقی شما ماندگارتر شود.» «کامران ملکی» هم که از سوی مدیرعامل خانه سینما در این مراسم شرکت کرده، گفت: «به عقیده من آقازادههای سیاسی، خود را به سیاست و سیاسیون میچسبانند؛ اما آقازادههای هنری به هنر تجلی میبخشند. ایشان ریاست کانون آهنگسازان را برعهده داشتند، بسیاری از فیلمنامهنویسان حین نگارش ملودی ایشان را به ذهن میآوردند. آقای انتظامی معتقدند باید نفس نوازنده در کار قرار بگیرد. کمک انتطامی به موسیقی تربیت نوازنده و حفظ آنهاست. انتظامی یکی از تأثیرگذارترین آهنگسازان حال حاضر کشور است که نزدیک به 100 موسیقی فیلم و حدود 10 موسیقی صحنهای نوشته است و کمتر هنرمندی را سراغ داریم که از چنین گستره وسیعی از فعالیت برخوردار باشد. موسیقی آثاری چون «آژانس شیشهای»، «روز واقعه»، «از کرخه تا راین»، «ترن»، «دوئل»، «سردار جنگل»، «عقابها»، «مریم مقدس»، «کانی مانگا»، «بوی پیراهن یوسف» و دهها فیلم سینمایی دیگر، یا موسیقی سریالهایی چون «تنهاترین سردار»، «مردان آنجلس»، «شیخ بهایی»، «کلاه پهلوی» گوشههایی از کارنامه این هنرمند بزرگ است.» در ادامه حمید حامی قطعهای از سمفونی ایثار را اجرا کرد و پس از اجرا گفت: «همیشه وقتی درباره سابقهی من صحبت میشود، نام استاد انتظامی در کارنامهام میدرخشد، متأسفانه استاد ناصر فرهودی از دنیا رفتند و میدانم که استاد انتظامی از این موضوع بسیار ناراحت هستند. امیدوارم روح استاد فرهودی قرین رحمت الهی باشد.» پس از حامی گوهر خیراندیش که به دلیل شکستگی پا نتوانست روی سن برود گفت: «انتظامی دردانه هنر، ستاره این مجلس است و برای من سخت است که درباره وی صحبت کنم. وقتی آذر عزیز کنار بچههاست، آقا مجید میتواند نتهایش را بنویسد. البته آقا مجید خودش در کارهای خانه هم کمک میکند. روزی به خانه مجید زنگ زدم و من را نشناخت. بعدها زنگ زد و گفت: «ببخشید، آن روز تو را نشناختم، چون مشغول نوشتن اثری و در حال دیگری بودم.» آدم خدا را شکر میکند که با کسی در ارتباط است که گاهی چنان شیدا میشود که دیگری را نمیشناسد و من از چنین اتفاقی نهتنها ناراحت نشدم که خیلی هم خوشحال شدم.» «مسعود جعفری جوزانی» در ادامه درباره مجید انتظامی گفت: «برای فیلم موسیقی ساختن کار بسیار سختی است چون سازنده موسیقی آزاد نیست. مجید همه حس و وجودش را برای موسیقی فیلم میدهد. موسیقی انتظامی پر از حس، عظیم و فوقالعاده است. مجید از مردم نبریده و همچنان انرژی برای آثار میگذارد.» «حسامالدین سراج» نیز در بخش دیگر مراسم گفت: «از مجید اخلاق مداری، صبر، متانت و مهربانی آموختم، بزرگترین ویژگی هنرمندی چون انتظامی باهوشی است. مجید ستون فقرات موسیقی و سینما است. تبریک میگویم به خانواده انتظامی زیرا استاد در برخورد با خانواده بسیار متین هستند. همچنین خداوند آقای بازیگر سینمای ایران را حفظ کند و مجید انتظامی در سلامتی کامل برای مردم ایران آثار ارزنده بیشتری خلق کند.» در این مراسم «مجید انتظامی» که همچنان از درگذشتِ دوستش – ناصر فرهودی- غمگین است، از او یاد کرد و دیگر هنرمندانِ بزرگی که در این سالها از دست رفتهاند و از جمله «علیرضا خورشیدفر و آندره آرزومانیان: «متأسفانه ما هنرمندان حوزه موسیقی را از دست میدهیم؛ اما هنوز آنگونه که شایسته است از هنرمندان موسیقی تقدیر و تجلیل نمیشود. ناصر فرهودی از بزرگان موسیقی بود که به تازگی او را از دست دادیم«. او همچنین از همسرش «آذر صدر صالحی» برای چهل سال زندگی و صبر تشکر کرد: «او در بارداری صندلیهای استودیو را کنار هم میگذاشت و میخوابید که من تنها نباشم. در ادامه مراسم بخشی از موسیقی و تصاویر فیلمهایی مانند از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف ، دوئل، بای سیکل ران، روز واقعه و آژانس شیشهای در قالب کلیپی برای حاضران پخش شد و پس از آن یادداشت سید ضیاءالدین دری کارگردان کلاه پهلوی یادداشتی که نتوانسته بود در مراسم حاضر شود برای عموم قرائت شد.در ادامه محسن مؤمنی شریف، محمد حمزهزاده، لوریس چکنواریان، رضا میرکریمی، مسعود جعفری جوزانی و هوشنگ کامکار برای تجلیل از مجید انتظامی برروی صحنه آمدند و لوح تقدیر مراسم توسط محسن مؤمنی به انتظامی اهدا شد سید نظامالدین موسوی مدیرعامل خبرگزاری فارس نیز دیوان حافظ به همراه هدیهای به مجید انتظامی استاد موسیقی اهدا کردند. . در خاتمه مراسم انتظامی از حضار خواست تا مستند ابوایست را که دو سال برای آن زحمت کشیده شده را ببینند و پخش مستند پایانبخش مراسم بود. «اُبوایست» به مدت ۱۰۰ دقیقه، نام مستند بلندی است که زندگینامه استاد مجید انتظامی را روایت میکند. این مستند پرترهای از مجید انتظامی است که به کارگردانی و نویسندگی امیرصادق محمدی توسط موسسه نجوای زلال هنر و به تهیه کنندگی مرکز مستند سوره تولید شده است. این مستند روز گذشته در مراسم تقدیر از انتظامی رونمایی شد . مجید انتظامی متولد 18 اسفند 1326در تهران آهنگساز، نوازنده اُبوا و مدرس موسیقی است و از آهنگسازان برجسته سینمای ایران به شمار میآید. او از دههٔ 1350 برای بیش از 80 اثر سینمایی موسیقی متن نوشته است و با دریافت 4 سیمرغ بلورین برای فیلمهای «بای سیکل ران»، «روز واقعه»، «آژانس شیشهای» و «دیوانهای» از قفس پرید، مشترکاً به همراه حسین علیزاده و محمدرضا علیقلی برندهٔ بیشترین سیمرغ بلورین در بخش بهترین موسیقی متن جشنواره فیلم فجر میباشد . انتظامی از برگزیدگان هشتمین همایش چهرههای ماندگار در سال 1389 است و درسال 1393 به عنوان جهادگر عرصهٔ فرهنگ و هنر، نشان افتخار دریافت کرده است. او فرزند عزت الله انتظامی بازیگر کهنهکار سینمای ایران است.
کارگاه آموزشی آواز کلاسیک با موضوعات 'موسیقی درمانی با آواز کلاسیک' و 'مستر کلاس آواز کلاسیک' روزهای 4 و 5 شهریور ماه در خانه موسیقی برگزار می شود. به گزارش سایت خانه موسیقی، کارگاه آموزشی آواز کلاسیک با موضوعات 'موسیقی درمانی با آواز کلاسیک' و 'مستر کلاس آواز کلاسیک' با حضور دارا نوروزی و به همت کانون خوانندگان کلاسیک روزهای 4 و 5 شهریور ماه در خانه موسیقی برگزار می شود. کارگاه آموزشی 'موسیقی درمانی با آواز کلاسیک' که روز شنبه 4 شهریور ماه از ساعت 16 الی 19 برگزار می شود به موضوعاتی مانند موسیقی درمانی و تاریخچه آن، مدل های مختلف موسیقی درمانی، علوم اعصابی در موسیقی درمانی و روانشناسی موسیقی اختصاص دارد که ورود برای عموم علاقمندان آواز است. 'مستر کلاس آواز کلاسیک' که مختص خوانندگان و هنرجویان آواز کلاسیک روز یکشنبه 5 شهریور ماه از ساعت 16 الی 19 برگزار می شود به موضوعاتی مانند تاریخچه اپرا، آهنگسازها، آثار مهم و تاثیر گذار در حوزه ی اپرا، آریا ها و خوانندگان مهم قرن بیستم، آشنایی با آواز گروه کر اختصاص دارد. دارا نوروزی فارغ التحصيل آواز كلاسيك(اپرا) و موسيقی درمانی از كشور ايتاليا است که هنرجوی هنرمندانی همچون برونو پراتيكو بوده و فراگيری آواز بين سال های 2012 و 2013 نزد روزی اورانی كنسرواتوار شهر پارما ايتاليا، دوره ليسانس آواز اپرا تخصص کانتو رسینیانو بين سال های 2013 تا 2016 و دوره فوق لیسانس موسيقی درمانی كنسرواتوار شهر فررارا ايتاليا را گذرانده است. مستر کلاس های آواز کلاسیک روز های 4 و 5 شهریورماه در خانه موسیقی واقع در خیابان فاطمی غربی، نرسیده به جمالزاده پلاک 270 برگزار می شود. علاقمندان برای شرکت و ثبت نام در این کلاس ها می توانند با شماره های 66917711 و 66917712 (خانه موسیقی ایران) تماس حاصل نمایند.
دوازدهمین نشست آیین آواز با حضور هنرمندان و علاقهمندان با بررسی مباحثی همچون 'وزن آواز و ریتم در آواز ایرانی' و همنچنین اجرا های متعدد آواز، روز گذشته در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد. به گزارش سایت خانه موسیقی به نقل از روابط عمومی برنامه، دوازدهمین نشست آیین آواز با حضور هنرمندان و علاقهمندان به هنر موسیقی و آواز روز گذشته در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد. در ابتدای این برنامه شهرام صارمی (مسئول هنری فرهنگسرا و مجری نشست) فرارسیدن سالگرد شروع به کار آیین آواز را به اهالی موسیقی تبریک گفت و ریز برنامهها را اعلام کرد. این نشست تخصصی آموزشی همچنین در دو بخش فنی و تئوریک به بحثهایی جداگانه، نخست درباره متر آواز و رابطه آن با مقولۀ متر در موسیقی محض اختصاص داشت. سپس در بحث فنی دوم نیز درباره وزن آواز و ریتم در آواز ایرانی صحبت شد. در بخش اول مبحث فنی ابتدا علی شیرازی با اشاره به ابهامهایی که به مقوله ریتم در آواز ایرانی ایجاد شده یادآور شد: وجود و بروز اینگونه ابهامها طبیعی است. ما هنوز در اول راهیم و در این مقوله هم کمتر سخنی به میان رفته یا لااقل میتوانم بگویم هر صحبتی به میان رفته یا نوشته شده کافی و گویا نبوده است. اما لزوم اختصصاص یکی از دو پنل آموزشی و تخصصی امشب به مقوله متر آواز این است که به نظرم بدون شناختن متر آواز نمیتوان سراغ وزن و ریتم در آواز یا حتی جملهبندی و اصول تحریرسازی و جملهسازی تحریری رفت. پیروز ارجمند و امیر انجیری دیگر کارشناسان حاضر در نشست نیز در ادامه ضمن مقایسه دو تعریف متر در موسیقی محض با آنچه در میان آوازخوانان به متر آواز مصطلح است، برخی تفاوتها و حتی تضادهای این دو را در مقایسه با تعریف علمی متر در هنر موسیقی است برشمردند. دومین قسمت این نشست با حضور جاوید (جبار) عباسی فلاح(خواننده) و همراهی علی شیرازی کارشناس مجری برنامه پیرامون وزن آواز و ریتم در آواز ایرانی برگزار شد. جاوید عباسی فلاح(خواننده)، برخی از تحقیقات دامنهدارش را درباره ریتم و وزن آواز و تناسب و رابطه مستقیم آن با مقولۀ وزن و عروض در شعر پارسی برای حاضران ارائه کرد. او پس از ادای توضیحات کلی و جزئی در ادامه با اجرای آوازهایی ضمن معرفی بحر عروضی شعری که میخواست به آواز بخواند، تمامی جزئیات اجرایش را سیلاب به سیلاب و وزن به وزن برای حاضران آنالیز کرد. اجرای آوازی در ماهور پس از خاتمه این بحث در همراهی با داود غفاریزاده (نوازنده نی) آخرین بخش از اجرای عباسی فلاح در این نشست بود. بخش اجرای آوازها در دوازدهمین آیین آواز نیز به حضور چهار تن از شاگردان محسن کرامتی اختصاص داشت. اجرای خشایار اشکوری خواننده نوجوان با همراهی سنتور نیما مسعودپور، اجرای یک قطعۀ آوازی با هنرمندی کامبیز عبدل زاده و همراهی ویولن علی صحرایی و سه تار حسین حسنی، اجرای امیرعلی هاشمی با نوازندگی سه تار ادیب تیرانداز و نوازندگی تمبک علی اصغر عاطفی، اجرای ابولفضل خیری با همراهی دایره شیما شاه حسینی و سنتور منوچهر فدایی از جمله این بخشها بودند. همچنین پخش کلیپی از یک سالگی سلسله نشستهای «آیین آواز» و اجرای جمعی تصنیف مرغ سحر به شکل جمعی و هماوایی با تکخوانی و لیدری مهدی اصغرپور دیگر شاگرد کرامتی، از بخشهای دیگر دوازدهمین نشست «آیین آواز» بود. در پایان اعلام شد سیزدهمین نشست «آیین آواز» از ساعت ۱۸ سه شنبه ۲۱ شهریورماه در فرهنگسرای ارسباران برگزار می شود.
«بابک جهانبخش» خواننده شناخته شده موسیقی پاپ کشورمان، طی روزهای ۲۳ و ۲۴ مرداد به تهیهکنندگی موسسه فرهنگی هنری «اکسیر نوین» به مدیریت «محمدرضا خانزاده» در سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی تهران روی صحنه رفت. به گزارش سایت سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان»، این خواننده پاپ در اجرای تابستانی خود دو قطعه جدید برای دوستدارانش داشت و از سوی دیگر برنامه او با همراهی یک ارکستر بزرگ بود، علاوه بر اعضای همیشگی ارکستر بابک جهانبخش به رهبری «رضا تاجبخش»، یک ارکستر زهی هم در برخی قطعات با نوازندگان گروه همنوازی داشت. بابک ریاحیپور (سرپرست گروه و نوازنده گیتاربیس)، مسعود همایونی (نوازنده گیتار الکتریک)، عرفان پاشا (نوازنده ویولن)، مهران فرشباف (نوازنده سازهای کوبهای)، نیما حمیدی (نوازنده درامز)، انوشیروان تقوی (کیبورد) و بهنام حکیم (گیتار و سازهای زخمهای) اعضای گروه این خواننده به رهبری رضا تاجبخش بودند. مونیکا لران، فرزاد سیدی، علیرضا چهرقانی، آیدا محمدزاده، علیرضا فواکهی، نوید صبازاده، عرفان شریف زاده، سیما یاقوت، ارسلان علیزاده و آنار اطاعتی نوازندگانی بودند که در ارکستر زهی حضور داشتند. اما یکی از نکات حائز اهمیت ارکستر بابک جهانبخش حضور دوباره «یاشار خسروی» در کنار او بود. این نوازنده سرشناس ساز ساکسوفون طی سالهای گذشته اجراهای متعددی با جهانبخش داشت اما چند وقتی در کنار او ساز نزده بود.
رسول حسنی؛ «ابوایست» مستند پرترهای به کارگردانی «امیرصادق محمدی» است که به زندگی هنری «مجید انتظامی» آهنگساز و نوازنده میپردازد. کارگردان سعی کرده به واسطه این فیلم اشاراتی به خدمات این هنرمند داشته باشد تا بیننده به شناخت تازهای از نگاه هنری انتظامی برسد. اقدام و تلاش محمدی برای به تصویر کشیدن یکی از مهمترین چهرههای موسیقی کشور که تاثیر غیرقابل انکاری بر سینمای ایران به خصوص سینمای دفاع مقدس داشته، قابل تقدیر است. انتظامی به سهم خود به فیلمهای دفاع مقدسی ما تشخص بخشیده است. او برای مهمترین آثار سینمایی دفاع مقدس «آژانس شیشهای»، «دوئل» و ... موسیقی متن نوشته و اجرا کرده است. بنابراین پرداختن به مجید انتظامی در قالب مستند پرتره فینفسهف هیجان برانگیز است. همچنین دیدن چنین فیلمی برای مخاطب همراه با کنجکاوی است. این موضوع وقتی مهمتر میشود که بواسطه این فیلم ناگزیر هستیم از «عزتالله انتظامی» نیز حرفی بزنیم. فیلم لحظات خوبی خلق کرده است. بخصوص زمانی که به کودکی مجید انتظامی پرداخته میشود که اگر کارگردان در این قسمت از زندگی او تعمق بیشتری میکرد حاصل کار بهتر میشد. فیلم هر چقدر شروع خوبی دارد اما پایان آن غیرمنتظره است. بیننده در لحظاتی که هنوز سوالات زیادی در ذهن دارد با پایان فیلم مواجه میشود. در طول فیلم اشارهای گذرا به آثار سینمایی انتظامی میشود اما این اشارات عمق پیدا نمیکند. بیننده باید بداند ساخت موسیقی متن برای آثار دفاع مقدس ریشه در اعتقادات انتظامی دارد یا نه. مستند پرتره بیش از اینکه معرفی آثار هنرمند باشد تفسیر اندیشههای اوست. «آذرنوش صدرسالک» در این فیلم به اعتقاد مجید انتظامی به سینمای دفاع مقدس و اینکه او با فراغ بال بیشتری برای فیلمهای دفاع مقدسی وقت میگذارد اشاره شده است اما توضیح دقیقتری از سوی انتظامی داده نمیشود. در این فیلم، انتظامی راجع به همکاریاش با «مخملباف» و پایان دادن به این همکاریها توضیح میدهد اما درباره همکاری با «ابراهیم حاتمیکیا» حرفهای مهمی زده نمیشود. بهتر این بود که در مورد آثار مشترک حاتمیکیا و انتظامی توضیح بیشتری ارائه میشد. همچنین عدم حضور حاتمیکیا در این فیلم لطمه بزرگی به آن وارد کرده است. هر چقدر مصاحبه شوندگان در مستند پرتره وزنه بیشتری داشته باشند، آن فیلم جذابیت بیشتری خواهد داشت. علاوه بر حاتمیکیا ما تصویری از «شهرام اسدی»، «مهدی فخیمزاده»، «سیدضیاءالدین دری»، «مسعود کیمیایی» و کارگردانان دیگر نمیبینیم. مجید انتظامی در ساخت موسیقی متن سریال نیز تبحر خاصی دارد که نمونه بارز آن را در سریال «تنهاترین سردار» شنیدهایم. البته کارگردان تا حدی حق دارد که نتواند همه جنبههای هنری انتظامی را معرفی کند. اما انتظار این است که از بخشهای مهم زندگی هنری انتظامی غافل نشود. مستند «بزم رزم» ساخته «سیدوحید حسینی» است که طی آن داستان موسیقی دهه شصت از پیروزی انقلاب تا اولین کنسرت رسمی ایران در تالار وحدت در سال ۱۳۶۷ روایت میشود. مهمترین خصوصیت این فیلم عنصر روایت آن است، یعنی مخاطب، داستان موسیقی دهه شصت را بهواسطه این فیلم مرور می کند. نقاط اوج و فرود و شروع و پایان بندی آن به درستی انتخاب شده است. «بزم رزم» هر چند راجع به انتظامی نیست اما از اطلاعاتی که از انتظامی به بیننده داده میشود میتوان به تاثیر او بر موسیقی دهه شصت پیبرد. فیلم مستند در ساختار تفاوتی با فیلم داستانی ندارد. ما نیازمند داستان هستیم تا بواسطه آن شخصیت فیلم را معرفی کنیم. این ویژگی بخصوص در مورد شخصیتهای مشهور مهمتر است. برای همین است که از چهرههای سیاسی و مذهبی به ندرت فیلمهای به یادماندنی ساخته شده است. اگر میبینیم مستند پرتره هنرمندان دیده میشود به دلیل خود شخصیت و آثاری است که بیننده نسبت به آن حساس است. «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» تنها دو مستند موفق پرتره هستند که ظرایف این نوع سینما را به کار گرفته است. اگر در این دو فیلم بیننده عام با آنها ارتباط برقرار میکند به دلیل رعایت اصول دراماتیکی است که کارگردان مستند کمتر به آن توجه دارد. در فیلم «ابوایست» همین نقطه ضعف دیده میشود. داستانی در این فیلم نمیبینیم تا بواسطه آن مجید انتظامی را بیشتر بشناسیم. اگر کارگردان، زندگی انتظامی را به سکانسهای مختلفی مثل تحصیل موسیقی، آموزش، سینما و موسیقی تقسیم میکرد فیلم دارای عمق بیشتری میشد. زمان فیلم به دلیل اینکه سیر مشخصی ندارد طولانی به نظر میرسد. تدوین فیلم باید خود را با موضوع فیلم منطبق کند. وقتی ما درایم در یک فیلم راجع به موسیقی فیلم حرف میزنیم قطعا ریتم تدوین فیلم باید بر اساس آن شکل بگیرد. در «بزم رزم» نیز چنین بود فیلم به 10 بخش مثل «پیش درآمد»، «درآمد»، «بیداد»، «رجز»، «مخالف» و ... تقسیم شده که این بخشها با نام آن بخش ارتباط معنایی دارد، مثلا بخش بیداد اختصاص به جنگ دارد یا حصار که به قبل از انقلاب پرداخته است. بر همین اساس ریتم تدوین نیز شکل گرفته و کل فیلم ساختار یک پارچهای یافته است. «ابوایست» با این حال لحظات درخشانی دارد جاهایی که انتظامی از خود و کودکیهایش حرف میزند برای بیننده جذاب است. صداقت مجید انتظامی وقتی از خود و تمایلاتش حرف میزند، مثال زدنی است که میبایست بیشتر شاهد این اتفاق میبودیم. با این حال ساخت چنین آثاری درباره شخصیتهایی چون انتظامی ضروری است و اینکه امیرصادق محمدی با درک این ضرورت سراغ چنین سوژهای رفته، ارزشمند است.
چندی پیش از سنندج به من اطلاع دادند که گویا در اصفهان عزیز و زنجان نازنین عدهای هنر دوست و عاشق دف برای به ثبت رساندن این ساز تحت عنوان ساز سنتی و متداول این مناطق اقدام کردهاند. بیژن کامکار، نوازنده پیشکسوت دف: اینجانب بهعنوان نخستین کسی که دف را در موسیقی ایران بهعنوان سازی که قرنها در مراسم تکایای دراویش قادری کردستان مورد استفاده قرار می گرفت و در گوشه انزوا بود به کار برده و امروز به عنوان نمادی از آنسامبل موسیقی سنتی ایران، سازی جداییناپذیر است اعلام می کنم که میتوان آن را بهعنوان یک ساز اصیل ایرانی نام برد. در این باره سخن زیاد است اما امروز صحبت از این است که این ساز به چه منطقه یا اقلیم باستانی در ایران مربوط بوده و چه کسانی خود را صاحب آن میدانند. در طول قرون و اعصار، ایران متحمل حملههای بیگانگان در مراحل مختلف تاریخی شد. بویژه اتفاقی که بر سر موسیقی در ایران آمد و موسیقی به تبع آن سازهای ایرانی محدود شد که خود حکایتی بسیار طولانی دارد که در این مجال فرصت میسر نیست.بهطورخلاصه ساز چنگ که اَبَرنوازندههای آن مثل باربَد و نکیسا و بسیاری دیگر در ایران بودند، برای نجات خود این ساز به روسیه رفت. همچنین عود به میان عربها رفت و کمانچه در مراسم آیینی لرستان و دف ونی (شمشال) در مراسم آیینی دراویش قادری کردستان مورد استفاده قرار گرفت و حتی رُباب به افغانستان و پاکستان رفت. و اما امروز صحبت از «دف» است. نخستین اشتباه در این باره، در نام دف است که در میان عامه مردم به همه سازهایی که دایرهای شکل است و به روی آن پوستی کشیده شده گفته میشود،در صورتی که در خودِ ایران چند نوع دف وجود دارد. بهعنوان مثال دفِ آذری ها که به آن داریه یا دایره میگویند و همچنین دفِ هشت گوشِ خراسانیها و دفِ چهارگوشِ و دایره زنگی و تنبور و...که همه اهل فن و آگاه به سازهای کوبهای میدانند که همه اینها در میان سازهای ملی ایران وجود دارند، ولی در اصطلاح عامه به همه آنها با آنکه سونوریته (صدادهی) و رنگ صدایشان و فن نواختنشان فرق دارد، دف گویند. همچنین در ملیتهای دیگر از عرب ها و هندی ها و چینی ها تا تمام اروپا و امریکا، این ساز به شکل ها و هیبتهای مختلفی وجود دارداما بازهم در اصطلاح عامه به همه آنها دف میگویند. ولی امروز از دفی صحبت میکنیم که با صفحه ممبرانوفونِ وسیع و بدنه دکمه بزرگ در خانقاههای شاخه قادریه کردستان استفاده میشود.این اندازه فقط در دفِ دراویش با سلسلههای «زنجیر»های مخصوص وجود دارد که 3 حلقه بوده و حلقه سوم آن جفت است.دف، جزئی جداییناپذیراز مراسم آیینی مذهبی دراویش قادری است.با این شکل، بنده در هیچ جای ایران از خانقاه دراویش کردستان چیزی ندیدهام و نشنیده ام. با این حال اگر کشوری غیر از ایران ادعای این ساز را می کرد، قطعا مدعی آن بودم اما در خودِ ایران برایم بسیار عجیب است که برای یک ساز ایرانی بر سر میراث آن دعوا وجود دارد. کسانی که ادعا می کنند دفِ اصفهانی یا زنجانی یا هر جای دیگر غیر از کردستان، آیا کردستان را جزئی از ایران نمیدانند؟! اگر بگویند فلان هنر متعلق به اقلیم فارس و اصفهان است، من بهعنوان یک کردستانی و در نهایت یک ایرانی، آن را ازآن خودم میدانم چون همه از یک سرزمین هستیم. به همین ترتیب، من دف را از آن کل ایران میپندارم، چنانچه همه ایران را از آن خودم. دف اگرچه تداعی کردستان و دراویش قادری است ولی متعلق به همه مردم ایران بوده چنانکه درموسیقی ایرانی حضور داشته و همانطور که پیشتر اشاره شد بعد از حمله اعراب به ایران، دربست نشینی خانقاههای کردستان خود را از گذارِ حلال و حرامی های تاریخ نجات داد و امروز به تمام مردم ایران و حتی جهان تقدیم شد. با این حال، نمی توان از نظر دور داشت که خاستگاه این ساز، کردستان و مشخصاً خانقاههای دراویش قادری بوده و ما مدیون این خانقاهها هستیم که این ساز را قرن ها در درون خود و آیین خود حفظ کرده و در سال 1353 به کوشش اینجانب، دوباره به موسیقی ایران برگشت. من در ایران، دف را با مشخصات ذکر شده، اولاً ایرانی دانسته و ثانیاً معتقدم این ساز باید به عنوان یک ساز ایرانی و به نام همه ملت ایران در میراث جهانی یونسکو ثبت شود. با این وجود، در داخل ایران، این ساز با نام دراویش قادری کردستان عجین شده و تداعی گر این اقلیم است، بنابراین دف برای کردستان است و زادگاه آن، ایران بوده و سنندج، پایتخت دف است. بازهم متذکر میشوم، دف با سلسله زنجیرها و وسعتِ ممبرانوفون (پوست)، انواع مختلف دارد که درسراسر جهان مرسوم و متداول بوده و اجرا میشود.دف است با مشخصاتی که شرح آن رفت، در تکایای دراویش قادری نواخته میشود اما درباره ایرانی بودن آن میتوان به حجاری ها ،سنگ نبشتهها، نقاشیها و اشعار _ که همه نشان از حضور دف دارند _ مراجعه کرد. استادم دکتر داریوش صفوت که از موسیقیدانان بزرگ ایران بود، در ساعت درس موسیقی ایران میگفت اگر برای هرمقوله فرهنگی هنری ازقبیل قصه، داستان، نمایش و نقاشی بتوان در یک اقلیم دویست سال مدرک و شاهد بهدست آورید میتوانید قاطعانه آن را به آن اقلیم نسبت دهید.من نه بهعنوان محقق بلکه بهعنوان کسی که از کودکی در خانقاههای کردستان شاهد مراسم دف نوازی بودم، مطمئن هستم که در هیچ جای دیگری از ایران، چنین مراسم باشکوهی را ندیده ام.هر گاه پژوهشگری که درباره دف تحقیقی کرده و نزد اینجانب آمده، جویای خاستگاه دف شده، چون میدانستند از خطه کردستانم و دف مینوازم، کردستان را بهعنوان مرکز اصلی تحقیق آنها معرفی کرده و صراحتا سنندج را پایتخت این ساز در ایران دانسته ام.آیین نمایش فیلم «دف؛ به روایت بیژن کامکار»، امروز ساعت 11 صبح در آمفی تئاتر روزنامه « ایران »برگزار می شود.
«قصه ما قصه شب نیست که باهاش چشاتو رو هم بذاری بری تو خواب یواشیواش» همهجا را غصه و ماتم گرفته. خندیدن ممنوع است و شادی قدغن. این، حال و هوایی است که «غمنومه فریدون» ابتدا برای ما توصیف میکند و میخواهد که به قصهی شکلگیری این غصه گوش دهیم؛ قصهای که برای خواب نیست. «غمنومه فریدون» نوشته «پیمان قدیمی»، روایتی است موسیقایی که به تازگی منتشر شده؛ متنی به زبان فولکوریک که موسیقی آن را حسین علیزاده ساخته و هنرمندان بسیاری در آن نقشآفرینی کردهاند. در این نقد، نگاهی به دو بخش موسیقی و متن در این اثر انداخته شده؛ یک موسیقی روایی، فضاساز و رنگارنگی برای متنی غیرجذاب، پُرایراد و دور از روزگار امروز. اولین برخورد نمایش موزیکال «غمنومه فریدون» روایتی است موزون که با زبان محاوره به سبک قصههای کوچه نوشته شده است. نمایشنامهای که آن را در دسته «نمایش موزیکال» قرار داده و آغاز آن را -با توجه به تحولات اپرا در اواخر قرن نوزدهم- دهه 1920 میلادی در آمریکا دانستهاند. سبکی که در آن، متن موزون از «اپرا»ی دارای مخاطب خاص به سمت مخاطب عام میرود. سبکی پرطرفدار که به سرعت در تئاتر و سینما رونق گرفت و آخرین اثر مشهور آن، یعنی فیلم «سرزمین لالا» (LaLa Land) هم به تازگی سر و صدا کرده است. در ایران هم این سبک را با دو هنرمند بزرگ میشناسیم؛ «بیژن مفید» در تئاتر و «علی حاتمی» در سینما. «غمنومه فریدون» در هفت فصل تنظیم شده که بر اساس قصه تقسیمبندی شدهاند. داستان این نمایش موزیکال، ساده است؛ راوی که در روستایی غمزده و سیاه زندگی میکند، قصهای از روزگار قدیم این آبادی میگوید؛ اینکه چهطور شادی به دستور «آمیزقَشَمشَم» در این آبادی ممنوع شد و چگونه مردی بهنام «فریدون» مقابل این ظلم ایستاد. در اولین برخورد با این نمایش موزیکال شنیداری، چند نکته جلبتوجه میکند: سازآرایی شنیدنی حسین علیزاده و صداپیشگی بازیگران نمایش (بهخصوص فرهاد اصلانی و سیامک صفری) که کاملاً در خدمت متن و رساندن مفهوم آن هستند. متنی که نخستینبار پنج سال پیش توسط نشر «ناکجا» منتشر و همان زمان با آهنگسازی «حسام ذکاخسروی» یکم خرداد سال 1391 در تالار فارابی دانشکده هنر تهران اجرا شد. حالا با ساخت دوباره موسیقی برای این اثر توسط حسین علیزاده و حضور بازیگران مطرحی چون ژاله علو، زندهیاد مرتضی احمدی، فاطمه معتمدآریا، صابر ابر، فرهاد اصلانی، سیامک صفری، امیر جعفری، حبیب رضایی و البته خوانش آیدا شاملو، به دید آمده و به یکی از مهمترین آلبومهای شنیداری امسال تبدیل شده. واقعیت این است که وقتی نام علیزاده با اثری پیونده میخورد، آن اثر در صدر مینشیند. بنابراین پیش از «قصه» که مهمترین عنصر «غمنومه فریدون» است، باید نگاهی به «موسیقی» کار انداخت که در نظر برخی تجربهای تازه در کارنامه حسین علیزاده قلمداد میشود. سازهای راوی «غمنومه فریدون»، تازهترین اثر موسیقایی علیزاده است ولی نه تجربهای کاملاً تازه در کارنامه او که مدتها است موسیقی روایی را تجربه میکند و در این کار یکی از سرآمدها است؛ چه آن زمان که برای «ژاله خون شد» موسیقی ساخت و سازها را در ترکیبی حماسی با شعر سیاوش کسرایی (تلفیقی از دیالوگ و مونولوگ)، همراه کرد که: «ژاله بر سنگ افتاد چون شد؟ / ژاله خون شد خون چه شد؟ خون چه شد؟ / خون جنون شد ژاله خون کن / خون جنون کن سلطنت زین جنون واژگون کن» چه زمانی که در «نینوا» ساز نی را چون راوی آوازخوانی کنار ارکستر زهی نشاند و داستانی را پی گرفت یا وقتی در «آوای مهر»، فاجعه زلزله رودبار و امیدِ پس از آن را پیش چشم ما پردهپرده به نمایش درآورد و چه آن موقع که برای فیلمی موسیقی ساخت، علیزاده در کار روایت بوده است. حالا هم در «غمنومه فریدون» دست به کار روایتی دیگر شده است؛ برای یک نمایشنامه موزون در سبک نمایش موزیکال. علیزاده برای این کار فقط به ساخت موسیقی متن برای یک روایت بسنده نکرده؛ او بخشهای زیادی از داستان را از آنِ موسیقی خود کرده است. این موضوع از همان تیتراژ که همخوانان زن «یه تل متل یه قصه / یه قصه از رو غصه» را میخوانند، مشخص است. علیزاده در این نمایش موزیکال، گاهی مثل «رنگینکمان» ساخته «ثمین باغچهبان» به اپرایی با هارمونی، ملودی و فرمی ساده و همهفهم نزدیک میشود. مثل تیتراژ یا بخشی که گروه کر، شعر احمد شاملو را در قطعه اول میخوانند: «آتیش آتیش چه خوبه حالام تنگ غروبه» او در این اثر با استفاده خلاقانه از صدای مرد و زن در کر، هم رنگآمیزی زیبایی به کار میزند و هم به این کار غم یا شادی میافزاید. مثل بخشی که گروه کر مردها میخواند: «اوسا کریم نیگا کن نیگا به قدّ ما کن ببین چهقد کمونیم گمونته جوونیم؟» و زنها ادامه میدهند: «دلامون پره ولی حرفی نیست بُممون بیشه ولی برفی نیست» هر دو گروه، متنی غمانگیز میخوانند، اما این کار علیزاده باعث شده تا هم تنوع کار بالا برود، هم رنگآمیزی اثر زیباتر شود و هم غصه، تمام فضا را احاطه نکند. البته تزریق کمی شادی و نشاط میان غصه، در بعضی جاها به مشکلی برای روایت تبدیل شده است. وجود دو راوی در این روایت، یکی از این مشکلها است. اصل داستان این است که راوی اصلی (سیامک صفری) قصهای را از گذشته روستا برایمان تعریف میکند. ناگهان راوی دیگری (با صدای فاطمه معتمدآریا) بخش دیگری را روایت میکند و بعد هم یک راوی دیگر با صدای آیدا شاملو به میدان میآید. آنطور که گفته شده، دو راوی زن به این دلیل وارد کار شدهاند تا کمی از فضای غمگین صدای راوی اصلی (سیامک صفری) بکاهند؛ اما دلیل منطقی وجود این راویها باید با متن قصه بخواند که متأسفانه اینطور نشده است. مشکل بعدی تزریق شادی کنار غم و ایجاد تنوع، در جایی پیش آمده که به زور، شعر شاملو را به روایت پیونده زدهاند. راوی از درخت سروی میگوید که «برا اجاق کومهها/ خودش شبونه افتاد» تا از تنش آتشی روشن شود و «آیدا شاملو» شعر همسرش را بخواند که: «آتیش آتیش چه خوبه حالام تنگ غروبه چیزی به شب نمونده به سوز و تب نمونده به جستن و واجستن تو حوض نقره جستن» اینجا است که نه شعر شاملو با غصهای که در این بخش از متن است، جور درآمده و نه موسیقی شادی که علیزاده برای آن ساخته، به فضای کلی روایت راویان قبل و بعد این ماجرا همخوان میشود. معلوم نیست چرا ناگهان وسط یک روایت غمگین از روستا و درختی که جانش را برای مردم داده، بخش امیدوارکننده شعر «پریا»ی شاملو خوانده میشود. علیزاده گاهی کار را کاملاً به شیوه موسیقی کلاسیک یا سنتی ایران اجرا میکند -که آوازها و تصانیف این اثر مهمترین مثالهای آن است- و گاه با فضاسازی صدای سازها، سعی میکند که یا داستان را دنبال کند (همچون موسیقی آغازین قطعه دوم) و یا مخاطب را با خود به داخل احساس متن میبرد (همچون موسیقی آمدن گاریچیهای شادی در قطعه چهارم). علیزاده در فضاسازی با ساز استاد است و پیش از این، در «حصار» و «آوای مهر» نمونههای عالی این کار را از او دیدهایم. او با استفاده از موسیقی تعزیه و نوحه در بخش وصیتنامه فریدون (قطعه هفتم)، مثل کاری که برای قطعه «حصار» انجام داد، سعی کرده تا این وصیت توأمان با غصه و حماسه همراه شود. ضربیهای منظم و نامنظم علیزاده در این اثر هم -که شبیه قطعه «عصیان»اش است- بخش آمدن «آمیزقَشَمشَم» در قطعه سوم را رعبانگیز کرده است. او حتی گاهی این فضاسازی با ساز را خط اتصالی میان راویان کرده تا حس کلی آن بخش یکدست شود. در قطعه چهارم و پس از دستگیری فریدون، علیزاده ملودی مینیمال غمانگیزی را با خواندن این دکلمه از شعر آغاز میکند: «نه دود از کومهای برخاست در دِه نه چوپانی به صحرا دم به نی داد» و همان ملودی را با صدای آواز خواننده ادامه میدهد و به صدای راوی پیوند میزند که از غم روستا پس از زندانی شدن فریدون میگوید و با این جمله راوی، هم ملودی و هم قطعه چهارم پایان مییابد: «زندون سرد و نمور بیسرود و سوت و کور برا میزقشم حالا شده بود سفره سور» علیزاده با تنوع در ملودی و آواز، سعی کرده تا کار رنگارنگ شود؛ او در قطعات مختلف و پردههای مختلف قصه، با توجه به مفهوم روایت، موسیقی درخور ساخته است. اما آنجا که لازم دانسته، سازها را به سکوت دعوت کرده تا متن، کار خودش را انجام دهد. موسیقی در دو قطعه پنجم و ششم، فریدون را با یارو و میرغضب تنها گذاشته تا هم سکوت و تنهایی فریدون در زندان بیشتر حس شود و هم دیالوگهای بین آنها، بدون وام گرفتن احساسی از سوی موسیقی، راه خودشان را پیش ببرند. زیبایی موسیقی و حضور بازیگران توانا، این اثر را شنیدنی کرده تا قصه «غمنومه فریدون» به بهترین شکل روایت شود؛ قصهای که به گفته راوی آن «صدای صور حضرت قیومته» و از مخاطب انتظار دارد؛ «باشه که مردهها هم جَلدی باهاش بیدار شَن فانوس و داسو وردارن شبونه دَسبهکار شَن» برای چه چیزی دستبهکار شوند؟ برای آوردن شادی و ادامه راه فریدون. مگر فریدون کیست و چهکار کرده؟ باید به خود متن بپردازیم. متن ضربی و آهنگین «غمنومه فریدون» که با تصانیف و آواز و رجزخوانی همراه شده، ادامه مسیری است که در طول سالها، روندههای زیادی داشته اما هنوز قلههای آن «شهر قصه» و «حسن کچل» است. «غمنومه فریدون» مثل بسیاری از نمایشهای موزیکال ایرانی، به چند دلیل نتوانسته به این قلهها برسد: این اثر در پرداخت و پیشبُرد قصه بسیار ضعیف، در شخصیتپردازی ناتوان و در تأثیرگذاری بر خواننده ناموفق است. قصه را شروع کن، منتظریم از آنجا که «غمنومه فریدون» -آنطور که از متن برمیآید- اثری برای مخاطب عام است، مهمترین بخش آن را باید جذابیت قصه دانست؛ جذابیتی که بهخصوص در دقایق آغازینِ روایت، بسیار مهم است تا مخاطب با درگیر شدن در قصه، بقیه راه را با آن همراه شود. فصل اول این نمایش موسیقایی، حدود 10 دقیقه است؛ دقایق طلایی ابتدای داستان که باید مخاطب در آن جذب و مسحور داستان شود. متأسفانه تمام این 10 دقیقه، صرف مقدمهای شده که در بسیاری مواقع، مخاطب را فراری خواهد داد. این زمان تنها صرف یک چیز شده؛ توصیفی از زمان غمانگیز حال و یادی از روزگار خوش گذشته. در انتهای فصل اول و پس از گفتن دوباره هدف این قصه، مخاطب به شنیدن خود داستان دعوت میشود، اما در فصل دوم هم خبری از از قصه نیست. اگر تمام زمان قطعه اول، صرف مقدمهای شد تا از خلال آن با راویها آشنا شویم، حدود 7 دقیقه زمان قطعه دوم، به معرفی سه شخصیت قصه اختصاص یافته؛ ابتدا «فریدون» سپس «هیچا» و پس از آن «آمیزقشمشم» معرفی میشوند. به این ترتیب مخاطب باید حدود 17 دقیقه صبر کند تا نوبت به شروع قصه برسد! از طرفی جدای از دیر شروع شدن قصه، داستان به کندی پیش میرود. مثلاً نصف زمان قطعه سوم یا همان فصل سوم قصه -که با حدود 17 دقیقه زمان، طولانیترین قطعه این اثر است- صرف آمدن آمیزقشمشم به روستا شده و بقیهاش هم توصیف پس از آمدن او. در این اثر، داستان بسیار کند پیش میرود؛ چرا که قصه زیادی برای روایت وجود ندارد. 70 دقیقه زمان، صرف داستانی چند خطی و روایت محور اصلی قصه شده. نه خبری از خردهداستانها و حوادث و اتفاقات کوچک است و نه شخصیتهای دیگر روستا، تا لااقل هم متن قصه شاخ و برگی بگیرد و هم مخاطب راحتتر با خود قصه همذاتپنداری کند. اگر قرار است که پس از شنیدن این قصه به گفته خود متن؛ «مردهها هم جلدی باهاش بیدار شن»، باید اول تأثیرگذار باشد که بتواند لااقل زندهها را وادار کند که آن را تا انتها گوش دهند! همان کاری که در «شهر قصه» به استادی تمام انجام گرفته است. بیژن مفید در نمایشنامه «شهر قصه» هم مثل اکثر قصههای قدیمی، ابتدا از توصیف شهر و مردمانش شروع کرده و شخصیتهایش را وارد داستان میکند، اما چنان در شخصیتپردازی استادانه پیش میرود که مخاطب، مجذوب اثر میشود. او با وارد کردن شخصیتهای متنوع و دیالوگهای جذاب، مخاطب را از همان ابتدا گیر میاندازد. در کمتر از یک دقیقه ابتدایی نمایش، شهر را توصیف میکند و سریع سراغ شخصیتهای جذابش میرود که آنها هم گاهی طنازیهای خاصی میکنند: «آقایون بفرمایین کلاه نمدی اوخ اونم چه نمدی همه از پشمای اعلای شتر که خود بنده باشم درست شده» وقتی قرار است قصهای تعریف شود –آنهم برای عموم مردم و به زبان کوچهبازاری- مقدمترین کار این است که قصه روایت شود. نباید متنی را که روایت آن سرجمع 10 دقیقه زمان میبرد، با تصنیف و آواز و فضاسازی با ساز و اضافهگویی به 70 دقیقه رساند. متن بلند مثل یک رمان یا فیلم بلند، نیاز به خردهداستان و شخصیتهای فرعی دارد تا داستان اصلی در کنار آنها جان بگیرد و قوام بیاید. در حالی که در هفت فصل این اثر، فقط همان خط اصلی داستان پیش میرود: فصل اول: تیتراژ، توصیف امروزِ غمانگیز روستا و خوشیهای گذشتهاش فصل دوم: معرفی «فریدون»، «هیچا» و «آمیزقَشَمشَم» فصل سوم: آمدن آمیزقشمشم به روستا و ممنوعیت شادی فصل چهارم: آمدن گاریچیهای شادی و دستگیری فریدون فصل پنجم: تطمیع فریدون و کوتاه نیامدن او فصل ششم: اعلام حکم مرگ فریدون و صحبتهای جلاد با او فصل هفتم: اعدام فریدون، وصیتنامه او و رقص «هیچا» بر جنازهاش شخصیتهای بیهویت جدا از کند بودن ریتم و تکراری بودن مفهوم قصه، شخصیتها در این اثر بسیار کمجان هستند و میتوان گفت اصولاً خبری از شخصیتپردازی در آن نیست. مثلاً به سه شخصیت اصلی قصه نگاه کنیم: - فریدون: صدای او را -که شخصیت اول قصه است- نخستینبار در دقیقه 7 قطعه سوم (یعنی حدود دقیقه 24 اثر) میشنویم! آنطور که متن به ما میگوید، شخصیتی است گوشهگیر که احتمالاً مدام لبخندی هم بر لب دارد: «همیشه تنها مینشست وقتی که بغضش میگرفت چشای خیسشو میبست پسته خندونو دیدی؟ انگاری که اونو دیدی» فریدون آدم بیکاری است: «نه گَله داشت، نه باغی نه دلدماغ چاقی نه کومه و حصاری نه اسبی، نه الاغی» آنقدر بیکار که تقریباً معلوم نیست از چه راهی روزگار میگذراند: «کوچهها رو گَز میکرد خنده میدید، حظ میکرد پیش چشای کدخدا مستی بیحد میکرد یا سر چارسوق مینشست تخمه و فندق میشکست!» به احتمال زیاد خیابانخواب هم هست و خانهای هم ندارد: «اسمش چی بود؟ فریدون خونهاش کجا؟ تو میدون!» در بخشی از کار معلوم میشود در همان میدان آبادی شب را به صبح میرساند؛ «فریدون، رو سکوی تو میدون از خواب پرید و هاج و واج و حیرون نگاشو دوخت به مردم پریشون» فریدون دوست و رفیقی هم ندارد: «کار به کار کسی نداشت انیس و مونسی نداشت» اما صدای خوبی برای آواز دارد: «وقتی زمستون میاومد برف فراوون میاومد میشست تو قهوهخونه دلش میخواست بخونه» او عاشق است، عاشق «هیچا»: «راست و درست میمرد برای هیچا» احتمالاً قرار است همین عاشق بودنش توجیهی بر رفتار و کردار او باشد. شاید او قرار بوده به سبک قصههای قدیمی کوچه و بازار، به شکل عاشقی توصیف شود که از عشق به معشوق، خیابانخواب و کمحرف و آوازخوان شده؛ اما در متن شعر، کمترین اثر و رفتاری از عشق او به «هیچا» نمیبینیم، مگر زمانی که هیچا توصیف میشود! ـ هیچا: این زن، صدایی در کل اثر ندارد؛ نه دیالوگی و طبیعتاً نه صداپیشهای. در کل میشود گفت که شخصیت مستقلی هم ندارد و شخصیتش با فریدون شکل میگیرد! زمانی توصیف زیبایی او را میشنویم که قرار باشد از فریدون چیز بیشتری بدانیم: «هیچا با گیسوی سیا یله تو باد و رها با تموم خندههاش شده بود براش (برای فریدون) خدا» فریدون خندههای هیچا را دوست دارد: «تا هیچاگل میخندید میشد یه گوله خورشید یخدون غصه نمنم میشد یه رود امید میزد به قلب سرما میرفت و میخروشید دل داده بود به خندههای هیچا» او فقط همین یکبار و آن هم فقط در حد معشوق فریدون توصیف میشود. نه شخصیتی از خود دارد و نه رفتار و کرداری. هستی او از اینکه فریدون عاشق او است، شکل گرفته. از آنجا که شخصیتپردازی هیچا ارتباط تنگاتنگی به نگاه نویسنده به «زن» در این اثر دارد، بهتر است یکبار هم این موضوع را بررسی کنیم. اصولاً این متن به شدت مردسالارانه است. معرفی فریدون در مردانگی او شکل میگیرد: «یه مردی بود چه مردی»، همه منتظر مردی هستند که از جا بلند شود و این مردها هستند که به مقاومت ادامه دادهاند. راویها در ابتدا در توصیف زمان حال میگویند که هنوز هم عدهای برای خندیدن کشته میشوند که مرد هستند: «غلاغ پرشیکسه تُک درخت نیشسه بازم خبر اُورده یه مرد دیگه مرده» یا در جایی دیگر: «هرکی بخنده انگار باهاس بره پای دار جنازههای مردا رو دوش مادراشون» یا جای دیگری که راوی زن اینطور میگوید: «نه مردی هَس بُلَن شه تا غصه ریشهکن شه» فریدون هم در وصیتش همین را به هیچا میگوید؛ اینکه مردها باید کاری کنند: «اگه مردای این ده دست تو دست شن تموم مردمونش دلپرست شن...» بهطور کلی، مردی و مردانگی مهمترین عنصر برای دفع غم از این روستا به شمار میآید. درست است که پایان کار با خنده و رقص هیچا رقم میخورد، اما او هم در ادامه راه فریدون و بر جنازه او میخندد. ما در توصیف زمان حال -که در ابتدای اثر توسط راوی شنیدهایم- میدانیم که این روستا غمزده مانده و مردها هنوز بهخاطر خندیدن بر سر دار میروند؛ پس با توجه به کاری که هیچا انجام داده، هنوز هم باید دل به مردان این روستا خوش کرد. ـ آمیزقَشَمشَم: صدای او را هم مثل فریدون در قطعه سوم اثر میشنویم؛ (حدود دقیقه 5 قطعه سوم یعنی حدوداً دقیقه 22 اثر). زیاد معلوم نیست کیست و چه میخواهد. ما بر اساس قصههایی قدیمی که تاکنون شنیدهایم، باید بدانیم که دیوصفت است. چرا با خنده بد است؟ چون یکبار مردم روستا برای دزدیدن هیچا به او خندیدهاند؛ زمانی که خواسته بود هیچا را با خود از روستا ببرد، فریدون باعث شده تا مردم او را بگیرند و پالان رویش بگذراند و به او بخندند: «بس که شبونه رقصیدن به ریش یارو خندیدن آمیزقشم عقده هرچی خنده رو گرفت به دل گذاشت و رفت مضحکهآبادی شد دشمن هرچی شادی شد» او شخصیت منفی داستان است و اینطور توصیف میشود: «یه مرد چاق قلچماق شیکم پاتیل و سردماغ گردن کلفت و نرهخر کلهکچل، پاپاخ به سر با غبغب قلمبه عین یه تیکه دمبه» آمیزقشمشم آدم متعصبی است که خندیدن را در تضاد با دین و مذهب میداند: «خنده و مَنده کشکه خدای بنده اشکه خنده که ایمون نمیشه بنده که خندون نمیشه» او بر اساس برنامهای به روستا میآید: «من از بالا نومه دارم آقای آبادی بشم خوشی رو گردن بزنم میرغضب شادی بشم» با توجه به چیزی که خود متن به ما ارائه میدهد، نه فریدون شخصیت جذابی است که از قهرمانی او در انتهای داستان به وجد بیاییم و نه هیچا شخصیت مستقلی دارد که حرکت انتهایی او را عصیان بدانیم. تنها آمیزقشمشم است که تا حدودی حرفش مشخص و نمادش معین است. از طرفی، این داستان چهار شخصیت فرعی بسیار کوچک و نادیده گرفته شده هم در روستا دارد که اطلاعات زیادی از آنها نداریم. یکی «کدخدا» است که بدون آنکه از گذشتهاش چیزی بدانیم و بشناسیماش، میبینیم که طرفدار پروپا قرص آمیزقشم شده؛ یکی «بیبی» که مادر یا مادربزرگ هیچا است و هیچچیز از او نمیدانیم و دو دیگر، از یاران آمیزقشمشم هستند؛ «یارو» و «میرغضب» که همان یاران همیشگی ظلم هستند و در چنین قصههایی، معمولاً به همین اندازه شخصیتپردازی درباره آنان اکتفا میشود و ناگفته پیدا است کسانی در درگیر کردن مخاطب بَرندهاند که بتوانند همین شخصیتها را در حد امکان بیشتر باورپذیر کنند. یادگار هنرمندان «آوخ از اون داشای مست میدون آوخ از اون نعره آقفریدون» گرچه منظور راوی از این دو مصرع همچون مصرعهای پس و پیشش، حسرت گذشته شاد روستا بوده، اما نمیتوان «داشای مست میدون» را چیز از دست رفته حسرتبرانگیزی دانست، مگر آنکه حسرت روزگار کلاهمخملیها و چیزهایی را که فیلمفارسیهای قدیمی درباره آنها نشان میدادند، داشته باشیم؛ اینکه مردی و مردانگی فقط از آن لوطیهای مست خیابان گَزکن و بیکاری بود، نهتنها اصلاً واقعیت نداشته و محصول برخی فیلمهای آن زمان بوده، بلکه امروز بههیچوجه نمیتواند شخصیتی قابلقبول برای مخاطب باشد. احتمالاً «غمنومه فریدون» هم نمیخواسته چنین چیزی بگوید، اما مهمترین مشکل این اثر همین فاصلهای است که بین آنچه میخواسته بگوید و آنچه از آب درآمده، افتاده است. «غمنومه فریدون» یک سوءتفاهم است؛ سوءتفاهمی که باعث شده تا این اثر، خود را با «شهر قصه»ای مقایسه کند که گرچه موسیقی سادهای دارد و متنی سادهنما، اما اثری است سهل و ممتنع، پیچیده و عامپسند که نهتنها شخصیتهای پرقدرتش حدود نیمقرن است زنده و پویا در یاد ماندهاند، بلکه ترانهها و آوازهایش هنوز هم اجرای مجدد میشوند. بیژن مفید برای ساخت قصه و شخصیتها و کلام و موسیقی اثرش، به مخاطبان کار نزدیک و موفق شد آنها را گرد اثر جمع کند. مفید توانست با این کار، نقد اجتماعی خود را از جامعه و مردمانش ارائه دهد و آن را به یک انتقاد تمامعیار سیاسی برساند؛ در حالی که «غمنومه فریدون» حتی در قهرمانسازی معمول اینطور قصهها هم درمانده شده و موسیقی رنگارنگ علیزاده هم نمیتواند این خلأ را پر کند. «غمنومه فریدون» میتوانست اثری درخور باشد؛ اثری تأثیرگذار درباره دزدیدن شادی از مردم و دعوت آنها به خندیدن. میتوانست نور امیدی باشد از ادامه مسیر برای نمایش موزیکالهایی که انتقادیاند. میتوانست اثری برای عموم مردم باشد و در تاکسیها و مغازهها شنیده شود. «غمنومه فریدون» میتوانست اسطوره تازهای از مقاومت و مبارزه برای جهل باشد. گرچه به این آرزوها دست نیافته، ولی لااقل یک کار کرده است؛ یادگاری است از هنرمندانی که هنرشان در این اثر ثبت شده است.
«عبدالجبار کاکایی» از معدود چهرههای عرصه کلام است که سابقه فعالیت در سبکهای مختلف موسیقی را دارد و با خوانندگان مطرح پاپ و سنتی هم همکاری کرده است. به همین دلیل شناخت دقیقی نسبت به قالبهای مختلف شعر دارد و شناخت جالبی هم نسبت به بازار موسیقی دارد. این ترانهسرای برجسته، چندی پیش میهمان دفتر «موسیقی ما» بود و در گفتوگویی که «حسین غیاثی» آن را پیش برد، با «موسیقی ما» سخن گفت. این گفتوگو را شاید بتوان میزگردی در حوزه ترانه و بازار موسیقی دانست. از ادبیات کلاسیک و ترانهسراهایی که با این ادبیات آشنایی دارند، شروع کنیم. ما ترانهسرایی چون «حامد عسگری» داریم که غزل مینویسد و تنها چند ترانه از جمله «گریه نمیکنم» دارد؛ اما به خاطر آشناییاش با غزل، رویکرد و نگاه متفاوتی به کلمات دارد. شما هم در گذشته از شعرای کلاسیک بودید و همزمان ترانه هم کار میکردید. در این زمینه چه تحلیلی دارید؟ ببینید با عارف و شیدا ترانه وارد عصر جدید شد. از اول، کسانی که در کار تلفیق کلام و موسیقی بودند به وزن عروضی، ایقاعی و تکیهای تسلط داشتند. چون وقتی میخواهید کلام را روی موسیقی قرار دهید، بعضی واحدهای موسیقیایی وزن عروضی میپذیرند و بعضی نمیپذیرند. تسلط روی هر دو وجه باعث تسلط شما در آوردن کلمات بیشتر میشود. از آغاز شاعرها مستعد این کار بودند؛ چون آنها هم وزن و هم بیوزنی را میشناختند. اغلب کسانی که وارد فن ترانهسرایی میشدند، عموماً شاعر بودند و درخشانترین آنها «ملکالشعرای بهار» بود. پس از او «امیر جاهد» و در ادامه ترانهسراهای جدیدتری از «نواب صفا» تا «بیژن ترقی» و «معینی کرمانشاهی» فعالیت کردند. تقریباً تمام کسانی که آثار ماندگاری به وجود آوردند و توانستند به ترانه هویت دهند، به وزن عروضی و ایقاعی تسلط داشتند. البته مردم ایران و تمدنهای کهن آسیایی عموماً موسیقی را با آواز دوست دارند، چون دنبال مفهوم هستند. وارد روزگار جدید هم که میشویم میبینیم موفقترین افراد در خلق ترانه و شکلدادن به آن، کسانی هستند که پیشینه شاعری و تسلط به تلفیق شعر با موسیقی داشتند. آقای «قصیر امینپور» میگفت بعضیها میگویند: «ما عروض را قبول نداریم»، مشکلی نیست؛ اما اول آن را یاد بگیر و بعد قبول نداشته باش! آنهایی که لزوماً از طریق موسیقی به کلام میرسند اصطلاحاً از در زنانه وارد شدهاند! (خنده) از نظر شما کافی نیست؟ درِ اصلی نیست. گوش آهنگسازها به دلیل شنیدن زیاد موسیقی به نوعی با کلمات تلفیق میشود و میتوانند کلام بیاورند. ولی این همان چیزی است که اصطلاحاً ما به آن «مِعر» میگوییم و تا شعر شدن و هویت پیدا کردن فاصله دارد. مردم ما به خاطر شنیدن شعرهای حافظ و سعدی، از کلام توقع بالایی دارند و نمیخواهند ترانه، نشخوار حرفهای روزمره و بازگرداندن حرفهای مردم به خود آنها باشد. شاعر باید از منظری به دنیا نگاه کند که همه بگویند ما میخواستیم همین را بگوییم اما نتوانستیم. اگر در مقابل ترانهای به چنین اعترافی رسیدید، قطعاً ترانه خوبی است. به نظرم مسیر اصلیاش از شعر میگذرد. نه تنها به خاطر تسلط بر عروض، بلکه به دلیل صناعات معنوی و لفظی که گاهی در ترانه نقش خوبی ادا میکنند. ترانهی خوب جنس مرغوبتری است و شنوندههای مرغوبتری دارد. بحث دیگر در این زمینه، رویکرد جهانی به ترانه است. ما در دنیا، مثل ایران شاعر مستقل نداریم و سانگرایتر داریم. یعنی کسانی که از کودکی موسیقی و ادبیات خواندهاند و میتوانند همزمان با ساخت موسیقی، کلماتی را سوار کنند که قدرتمند باشد. حس میکنم در جامعه ما وجود سانگرایترهای کاربلد کم است و ما را به شاعرها وابسته کرده است. سانگرایترها به تعبیر شما طبقهای از جامعه هستند که همزمان با توسعه مدنیت و جامعه شهرنشین و استفاده از مدیومهای جدید به وجود آمدند. طبقهای که مطالبات طبیعی جامعه آنها را به وجود آورده است. دلیل اینکه در جامعه ما نیستند و شاعرها این نقیصه را جبران میکنند این است که تمدن در دوره ما دیر کلید خورده است. اگر ما اینها را نداریم به علت کمکاریِ شعر و موسیقی نیست. علتش این است که مطالبات به وجود نیامده و ما با همین حداقلها هم اموراتمان میگذشته است. هنوز هم موسیقی در جامعه ابزار تأثیرگذاری نیست. در ادامهی بحث، ما کسی چون «رضا صادقی» را داریم که آن زمان که خودش کارهایش را میگفت و میساخت حتی اگر هم ضعف داشت، اما مقبول میشد. بعدها هرچقدر هم شاعرِ آثارش در نوشتن روی ملودی تبحر داشت باز هم آن موفقیت تکرار نشد. باید دید رضا صادقی تا چه حد خودمحور است و تا چه حد به نظر دیگران اهمیت میدهد. ممکن است ترانهسرا کار خوب تولید کند؛ اما اگر گروه ضعف داشته باشد، اثر با استقبال روبهرو نمیشود. در جامعه ما بحث مدیریتهنری، خوانندهسالاری، آهنگسازسالاری و حتی تنظیمکنندهسالاری وجود دارد. آیا خوانندههایی هستند که خودشان توان انتخاب شعر درست داشته باشند؟ گسترش صنعت فرهنگ و تکنولوژی انتقال مفاهیم در جهان باعث میشود که سن شنوندهها و بهرهوران از موسیقی پایین بیاید. وقتی 9سالهها هم به این چرخه میپیوندند، طبیعتاً دنبال مفاهیم نیستند. آنها از یک ترانه، 4 کلمه را میشنوند و بقیه را با تخیل خودشان به هم وصل میکنند. طبیعتاً در این شرایط خوانندههایی ظهور میکنند که از شعر و ادبیات بهرهای نبردهاند. نه تنها بین خوانندهها، بلکه در میان ترانهسراها، تنها چند نفر هستند که تئوری طراحی ترانه و تاریخ ترانه را میشناسند و بقیه فقط ذوق دارند. با این شرایط فاجعهای که شما گفتید، شکل گرفته است. این روزها کارهایی میشنوم که فقط ریتم دارد و بین آنها چیزهایی گفته میشود که کسی متوجه نمیشود! برخی مخاطبان سنین پایین نیازی به کلام ندارند و فقط میخواهند دچار خلسه شوند و سر تکان دهند. موسیقی ما الان به این وضعیت رسیده و از آن استفادههای دیگری میشود. اما از شرایط کنونی موسیقی نگران نیستم. چون در هر دورهای ممکن است مخاطب من کم یا زیاد شود؛ حتی گاهی باید از زیادشدن مخاطب ترسید و فکر کرد چه گفتهام که توجه همه به من جلب شده است. مخاطب من باید گروه خاصی باشند. ترانه مثل رستورانی است که هر مشتری طبیعتی دارد و خواستهاش را بر همان اساس تنظیم میکند. افقی که ما در ترانه تنظیم میکنیم فاخر و زیبا است و مخاطبش را هم میشناسیم و همچنان هم هستند. گاهی مسأله این است که ترانهسراها خودشان را جای شنونده نمیگذارند و به کارکرد کلمه توجهی ندارند. منظورم انتخاب کلمات درست برای فضای درست است. زبان باید مرتب و فنی باشد. گاهی اوقات اتفاقاتی رخ میدهد و زبان کوتاه میآید و معنا بر زبان میچربد و با وجود یک ایراد دستوری، کار به دل مینشیند و همه دوستش دارند؛ اما من فکر میکنم مردم هم ترانه سالم را از غیرسالم تشخیص میدهند. مردم میگویند که فلان ترانه بد است اما جالب است. جالب است گفتید مشکلی با کارهایی که خیلی فاخر نیستند ندارید. از اواسط دهه هشتاد موج بنیامین راه افتاد و در برخی کارهای او شاید خیلیها متوجه کلام نشوند ولی کارهایش آمد و همهگیر شد. یک مقدار درباره این موجهای کلام برای ما بگویید. با این هم مشکلی ندارید؟ در طول تاریخ شاهد افول و بازتولید جریانهای ادبی بودهایم. مثلاً سبک خراسانی در ادبیات فارسی در قرن چهارم و پنجم به اوج رسید و بعد از سالها سکوت بار دیگر در قرن دهم و یازدهم اوج گرفت. من تخصصی در آواز و خوانندگی ندارم؛ اما بنیامین بهادری سبک متفاوتی را در آواز شکل داد که در اصطلاح به آن سوزخوانی میگفتند. بعدها محمد علیزاده و محسن یگانه نیز از این روش استفاده کردند و جامعه هم نسبت به آنها استقبال نشان داد. به نظر من خیلی از مردم با این خوانندهها همذاتپنداری میکنند و به هرچه که همذاتپنداری بیشتری کنند، علاقه بیشتری هم خواهند داشت. خود بنیامین در ادبیات هم دست دارد. او شاعر بسیار خوبی است. همین «ساعت، دیوار، آلبوم و...» هم ایدهی به لکنت رسیدن فرد از یک حس عاشقانه است؛ آدمی که به تعلیقی افتاده و فقط در حال نامبردن از اشیاء خانه است و میگوید نمیآیی؟ قاآنی شیرازی در قرن یازدهم میگوید: «مَ مَ من هم گُ گُ گُنگَم مِ مِ مثل تو تو تو/ تو تو تو هم گُ گُ گُنگی مِ مِ مثل مَ مَ من» زمانی که انجمنهای ادبی خیلی زیاد بودند از این چالشهای ادبی و در فشار و ریاضتهای ادبی برای سرودن شعر بی نقطه و بی الف زیاد بود؛ اما گاهی اوقات جامعه رو میآورد و بعد از مدتی مسیرش را عوض میکند. به هر حال مسیر تکوینی جهان به سمتی در حرکت است که بشر سطحینگر شده است. خیلیها از مطالعه افتاده و به تیترخوانی عادت کردهاند. این میزان گردش اطلاعات فهم ما را پایین نیاورده ولی فهم عمومی ما را گسترش داده و از تعمق دور کرده است. کمی جلوتر که آمدیم موج تلفیقیها به راه افتاد. آنها سعی کردند ترانه را با زبان فاخر بیان و با آواز ایرانی اجرا کنند. مثلاً چارتار که برخی از ترانههایشان به اصطلاح فاخر و برخی عباراتِ ترانههایشان قابل درک نبود. این پدیده در جامعه ما هست و مدرنیته در حوزه شعر وجود دارد. کارهای گروه چارتار از لحاظ کلام بد نیست و قابل قبول است و تجربههایی نظیر آنها خوب است. پسری به نام امیر بیات شعری از شهریار با سبک نو خوانده بود که اتفاق جالب بود. اجرای «امیر بیگزند» محسن چاوشی را هم دوست داشتم. سوال اصلی من از شما درباره ورود ادبیات کلاسیک به موسیقی پاپ بود. همین الان «ای شاخ تر برقصآ» یکی از هیتسانگهای همه فضاها است و مردم به راحتی دارند شعر درست را گوش میکنند. اگر وسط یک عمارت مدرن یک خشت زیبا کار بگذارید؛ نماد جذابیت میشود. پس میتوان وسط سازبندیهای مدرن هم شعر کلاسیک قرار داد. در حقیقت این همان تصرف پستمدرنیته در مدرنیته است. کارهای قدیمی و فاخر بازتولید میشوند و بشر با وجود نگاهی که به آینده دارد نمیتواند از گذشته دل بکند. این نوع نگاه شما برایم جالب است که تقریباً با هیچ مدل ترانه و کلام مشکلی ندارید و نگاهتان حذفی نیست. چون خیلی از ترانهسراها نسبت به همین بنیامین و چارتار که مثال زدم نگاه انتقادی شدید دارند و فقط ایدهآلی که در ذهن خودشان دارند را بیان میکنند. در طبیعت نمیتوانیم بگوییم چرا فلان چیز خلق شده است. من فکر میکنم تمامی گونههای ترانه هم که خلق میشود براساس نیاز است. ولی هیچ وقت هم نباید از شکل متعالی هر اثر ناامید شویم. به تعبیری صورتبندی زیبا برای بیان مفاهیم معمولی لازم است. سوالی که دوست داشتم بپرسم در مورد ترانههای سفارشی و ترانههای جنگ است. البته خود شما هم ترانههایی درباره جنگ دارید که واقعاً آدم به وجد میآید. در این زمینه هم لطفاً کمی توضیح دهید. هر چیزی سفارش است. گاهی سفارش از بیرون و گاهی سفارش از درون خود آدم است. فکر میکنم یکی از مطالبات جامعه ما، آثار اجتماعی است. نیاز است کار اجتماعی انجام شود و شعر اجتماعی داشته باشیم. در این شرایط اگر فقط بخواهیم کار عاشقانه انجام دهیم و احساسات شخصی خودمان را تبلیغ کنیم، به تغییر اوضاع کمک نمیکنیم. سرودن شعر اجتماعی زمینه غنای ادبیات را به وجود میآورد. به کارهای گذشتهام افتخار میکنم که سمت کارهای اجتماعی رفتم. اینها نیازهایی بود که قرار بود در شعر بیان کنم اما به شکل ناخواسته با موسیقی پیوند خوردم و حس کردم این حرفها شاید در قالب موسیقی بیان موثرتری داشته باشد. کلاً انگار اعتراض، ماهیت ترانه است. بله همینطور است. چون شعر در گذشته بیشتر محدود به دربارها بوده است. به نظر میرسد طی سی-چهل سال چیزی که ما به اسم تصنیف در زمان بیژن ترقی و معینی کرمانشاهی میدیدیم فراموش شد. دلیلش چه بود؟ چون دیگر کمتر آهنگ تألیفی قوی ایجاد شد تا روی آن شعر بنشیند. این روزها اغلب آهنگسازها میگویند شما شعری بدهید و من روی آن آهنگ میسازم؛ این یعنی اینکه قدرت الهام از او گرفته شده است. اما قدیم اینطور نبود. علیاکبرخان تجویدی و بیژن ترقی به ورامین رفته بودند، زمانی که میخواستند برگردند، بیژن ترقی میگوید دیدم آتشی که ما درست کرده بودیم هنوز روشن است. آقای تجویدی در ماشین روی فرمان رینگ گرفت و من هم روی آن شعر «آتشی ز کاروان به جا ماند» را گفتم. آنها حس و موسیقی را از جهان پیرامون میگرفتند؛ در حالیکه جهان امروز به ما فرصت فکر کردن نمیدهد. به هر حال بخشی از این مورد به دلیل ضعف آهنگسازی و بخشی هم به دلیل ضعف شاعر است. چون قرار دادن کلام روی موسیقی دو هنر میخواهد. باید وزن و بیوزنی را بشناسید و تلفیق این دو را هم بشناسید. کمتر کسانی مثل حسین غیاثی هستند که میتوانند روی موسیقی کلام بگذارند. آدمهایی که زبان موسیقی را بفهمند کم هستند. به موازات، هر دو بازوی شعر و موسیقی ما تحلیل رفته است. شاید به خاطر همین است که ما در موسیقی سنتی کلام جدید نمیشنویم. فکر میکنم فقط شما و مرحوم یداللهی تجربههایی با خوانندههای موسیقی سنتی داشتید، آن هم در حالیکه این اشعار و تصانیف بسیار مورد استقبال عوام و خواص قرار میگیرند. موسیقی ما دیرتر از شعر ما بیدار شد و به جهان مدرنیته قدم گذاشت. زمانی که نیما آمد و با شعرهایش فضا را باز کرد، موسیقی هنوز در کمانچه و چشم و ابرو سیر میکرد. حتی خوانندههای خیلی خوبی مثل محمدرضا شجریان هم در اوج مهارت و درخشش، هنوز با ادبیات سنتی میخوانند. رفته رفته این روزها میبینیم برخی از سنتیخوانها نظیر همایون شجریان هم کارهای منزوی و آثارِ جدید را میخوانند. البته آقای شجریان هم چند کار از نیما خواندند. اگر موسیقی ما بیشتر به سمت شعر امروز میآمد شاید به موازات شعر، موسیقی هم رشد میکرد و میتوانست نقش موثرتری در جامعه فعلی ایفا کند. اما موسیقی ترجیح داد خودش را منزوی کند و در فضای خودش باقی بماند. شما موافق هستید که خوانندگان سنتی از اشعار جدید بهره ببرند؟ مثل اشارهای که به آلبوم «رگ خواب» همایون شجریان داشتید. حتماً. من خودم هم این تجربه را دوست دارم. یکی از آخرین کارهایی که داشتم تیتراژ سریال «روزهای بهتر» با صدای «علیرضا افتخاری» بود که در آن یک زبان بینابین سنتی و جدید ایجاد شد. به نظر من لازم است که موسیقی سنتی ما شجاعانه جلو بیاید. اما شاید سازهای سنتی به تنهایی نتواند جوابگوی غزل منزوی باشد و در نتیجه آهنگساز مجبور میشود از ارکستراسیون مدرنتری استفاده کند که این موضوع با مخالفتهایی همراه میشود و میگویند سنتها نادیده گرفته شده است. همیشه این نگرانیها بوده است. فکر میکنید وقتی نیما برای اولینبار شعر نو گفت همه برایش دسته گل بردند؟ مورد تمسخر قرار گرفت و به او دیوانه میگفتند. اما نیما ایستاد و نظریه داد. به نظر من آدمها معمولاً در برابر دانستههایشان دفاع میکنند و فکر میکنند اگر دانستههایشان ویران شود دچار جهل میشوند. به همین خاطر است که دانشگاههای ما اسیر ادبیات کلاسیک هستند. چون اگر بخواهند به سمت ادبیات نو بروند باید دانستههای قبلی را کنار بگذارند. بشر در هر حالت در برابر تغییر مقاومت میکند. من همیشه گوشم برای شنیدن موسیقی تلفیقی تیز است تا ببینم چه اتفاقات جدیدی رخ میدهد. فکر میکنم راه نجات موسیقی سنتی ما در تلفیق و ورود به ارکستراسیونهای جدید است. طی پنج-شش سال اخیر قطعاتی که در موسیقی سنتی هیت شدند همگی غزل نو بودند. مثل «ارغوان» اثر هوشنگ ابتهاج یا «چرا رفتی» سروده سیمین بهبهانی یا «آهای خبردار» از حسین منزوی. این مساله را چطور تحلیل میکنید؟ غزل زبان احساسات و هیجانات شاعر است و در همه دورههای تاریخی حضور داشته است. غزل موسیقی قوی دارد، کوتاه است و زبان دل آدمها است. شاید غزل قالب ملی ما باشد. ما آهنگسازان بزرگی داریم؛ اما تعداد اندکی از شعر استفاده صحیح میکنند. شاید فقط آقای مشکاتیان نمونه موفقی در تلفیق درست شعر و موسیقی باشند. کسی که ادبیات را به اندازه موسیقی درک کند روی هر دو آنها غیرت دارد. اگر کسی به ادبیات عشق و غیرت داشته باشد، متوجه میشود که چهره ادبیات کجا مخدوش میشود و هیچ وقت به آن تن نمیدهد. من وقتی شعر میخوانم فقط با بیان رسا و درست شعر نمیخوانم، بلکه میخواهم احساسات شاعر را رعایت کنم. این نتیجه تعمق من در شعر و ادبیات است که تبدیل به غیرت من شده است. ممکن است خواننده یا گویندهای هم بیاید که شعر را روان بخواند اما آن نکات را رعایت نکند. به همین دلیل ادبیات خط قرمز و حیثیتی دارد که باید حفظ شود. خوانندهای بوده که احساس کنید عیار کلام شما را افزایش داده است؟ تعداد خوانندههایی که به عیار کلام من اضافه کردند زیاد است. اما آنهایی که مرتب این عیار را زیاد میکنند کم است. اولین بار که من با موسیقی پیوند خوردم، جلسهای با حضور فریدون آسرایی و بهروز صفاریان بود. من هیچکدام از آن دوستان را نمیشناختم. شعر «کبوتر» در روزنامه جام جم چاپ شده بود و آنها گفتند میخواهند فریدون این شعر را بخواند. در آن جلسه میگفتم اگر این خواننده جادوگر هم باشد نمیتواند بهتر از خودم شعر من را بخواند چون با شعرم زندگی کردهام. زمانی که صدا را پخش کردند حس کردم که ایشان از خود من بهتر است و آن زمان قدرت جادویی صدای خواننده در اجرای شعر را فهمیدم. شاید اگر آنجا در ذوقم میخورد، قید ترانه را میزدم و میگفتم که دکلمه کنم بهتر است. البته الان هم برخی کارهایم اینقدر بد اجرا میشود که خودم دکلمه میکنم تا بگویم شعرم خوب است ولی آن شخص بد اجرا کرده است! صدای خوب و اجرای خوب میتواند کار را بهتر نشان دهد. دیگر چه کسانی عیار کلام شما را بالا بردهاند؟ آقای محمد اصفهانی خواننده ششدانگی است و همیشه عیار کلام من را بالا میبرد. کارهای من با ایشان محدود بوده است اما همگی خوب بودند و به عیار کلام من افزودهاند. محسن یگانه و محمد علیزاده هم از جمله این خوانندهها هستند. شما در حوزه موسیقی پاپ هم همکاریهای متنوعی با چهرههای مختلف داشتهاید؛ این تنوع و تعدد چگونه شکل گرفت؟ تا کنون با هنرمندان زیادی نظیر دکتر محمد اصفهانی، محسن یگانه، علی لهراسبی، بهنام صفوی، محمد علیزاده و چهرههای بسیار زیادی در حوزه موسیقی پاپ همکاری کردهام. من هیچ وقت خودم را فقط به یک سبک محدود نکردم. در همکاریهایم از علی اصحابی که روی ملودیهای ریتمیک برایش کار میگذارم در کارنامه من بوده تا فریدون و محمد اصفهانی و سالار عقیلی و حسامالدین سراج. *به علی اصحابی اشاره کردید. شما با او چگونه آشنا شدید و کارهایتان شکل گرفت؟ من و «علی اصحابی» در سال 89 و با ترانه «ایران» با مطلع «هنوزم فانوس این دهکدهام/حرمت نفت و طلا تو خونمه/ تو رو با تموم حرفا میشناسم/ اسم تو هنوز سر زبونمه» همکاری را آغاز کردیم. این ترانه را آن سال دو خواننده اجرا کردند ولی اجرای علی اصحابی را بیشتر دوست داشتم. علی اصحابی شعر را میفهمد و سپس میخواند. مثل فریدون آسرایی که شعر را میفهمد و تاریکیهای شعر را کشف میکند و چیزی برایش پنهان نیست و نفهمیده رد نمیکند. او هم اگر در جایی نیاز به تأکید روی شعر داشته باشید با حس و ناله خاصی به آن قسمت جان خاصی میدهد. مثلاً فریدون تحریر بالای کار «قهوهخونهها» را طوری میکشد که تو چشمت ناگهان به دوردست میرود. بیدلیل نیست که مردم فریدون را دوست دارند. برخی از خوانندهها هستند که شعر را به خوبی متوجه میشوند. اما متأسفانه خوانندگان پاپ زیادی داریم که شعر را درک نمیکنند. *این تنوع همکاریها برایتان شایعاتی را هم به دنبال داشت. از جمله اینکه از اواخر دهه هشتاد تا سالهای حدوداً 91 یا 92 تیتراژهای زیادی با خوانندههای گوناگونی داشتید. در آن مقطع این صحبت ایجاد شد که صداوسیما به خوانندهها میگوید که فقط میتوانند شعرهای عبدالجبار کاکایی را در تیتراژها بخوانند. خیلیها هم فقط در یک تیتراژ با شما همکاری کردند و دیگر کارشان ادامه پیدا نکرد. حقیقتاً در آن دوره رانتی پشت ماجرا نبود ولی در تهیهکنندهها این ریسک وجود نداشت که به سراغ چهرههای جوان بروند. الان هم همینطور است. اما اینکه الان خیلیها با من کار نمیکنند به دلیل موانعی است که پس از مدتی ایجاد شده بود. بعضیها شنیده بودند که رییس یکی از سازمانهای فرهنگی هنری کشور فریاد زده که مگر در این کشور غیر از کاکایی شاعر نداریم؟! (خنده) غیاثی: برای من هم این اتفاق افتاد. چند کار رد شد و تهیهکننده میگفت یک روز فرصت داری تا شعری بگویی و همین کارهای یک روزه باعث شد که ناگهان در بازه زمانی کوتاه چند تیتراژ و آهنگ داشته باشم. با وجود گستردگی آثارتان در حوزه پاپ، چرا کمتر کار هیتی دارید؟ سرودههایتان از لحاظ ادبی و ساختاری کاملاً خوب هستند اما چرا هیت نمیشوند؟ لازمه نوشتن کار هیت این است که در اقلیم ترانه زندگی کنید. یعنی باید آهنگ خوب را رصد کنید و با ارتباط درونی با اهالی موسیقی داشته باشید. حسین میداند منظور من چیست. من ترانهسرای هیتنویس نیستم چون در مجامع موسیقی حضور ندارم و فقط شعر خودم را میدهم تا روی آن آهنگ ساخته شود. اگر قرار باشد دنبال خوانندهای که کار هیت دارد راه بیفتم، بالاخره پس از 4 کار میتوانیم یک کار هیت داشته باشیم. مثلاً قرار بود روی ملودی قطعه «سلام» فریدون کار بسازم اما نشد و حسین غیاثی را معرفی کردم. من به حرف اهالی موسیقی گوش نمیکنم و بیشتر به آنها پیشنهاد میدهم. البته اگر هیتهای بیشتری داشته باشید قطعاً پول بیشتری هم برایتان به دنبال خواهد داشت و در میان عامه مردم هم معروفتر میشوید. به این موارد تمایلی ندارید؟ از پول بدم نمیآید !(خنده) اما انگیزههای مالی برایم آنقدر قوی نبوده که روند زندگیام را تغییر دهم. من اگر بخواهم زیاد وارد اقلیم ترانه و موسیقی شوم فکر میکنم سبک زندگیام تغییر کند. غیاثی: مثلاً یکی از کارهای آقای کاکایی که خیلی شنیده شد همان کار فریدون راجع به جنگ بود یا مثلاً فردین خلعتبری در جایی عنوان کرد که پس از کارهای فاخری که با افشین یداللهی داشتیم، دیگر کار پاپ به ما سفارش نمیدادند. شاید هم مثلاً عبدالجبار کاکایی را با آن کار در مورد جنگ شناختهاند! بعضیها آنقدر کار فاخر دارند که باعث ترس دیگران برای همکاری میشود ولی چنین اشخاصی در همه ابعاد میتوانند کار کنند. فکر میکنم یکی از دلایل ریسک تهیهکنندهها برای همکاری با شما همین باشد که میگویند کارهای عبدالجبار کاکایی از لحاظ محتوا خیلی خوب است ولی هیت نمیشود. چند مرتبه آهنگسازها ترانه من را پس دادند و گفتند که خیلی خوب است اما زحمت بکش کار ضعیفتر برای ما بنویس! (خنده) شاید آن بندههای خدا منظورشان هیتتر بوده اما به من میگفتند که کار ضعیفتر میخواهند. من نمیخواهم از این افق پایینتر بیایم چون عادتم شده است. گفتن آنطور کارها باعث فرسایش ذهن میشود و کمکم به هیتنویسی عادت میکنید. شاید اگر از ابتدا در ترانه فعالیت میکردم شرایط فرق میکرد اما اکنون ذهن من بیشتر قلمروی غزل است و تا سطح ترانه فاخر میتوانم پایین بیایم ولی بیشتر نه! غیاثی: چندین کار هیت میتوانیم مثال بزنیم که نه تنها فاخر نیست بلکه درست هم نیست. کاکایی: نمیخواهم بگویم که میتوانم اما نمیگویم. در حال حاضر نمیتوانم ترانه هیت بگویم ولی باید کمی در این فضا سیر کنم و تسلط پیدا کنم تا بتوانم. اگر قرار باشد کار هیت بگویم به شکل خودم خواهد بود. بخشی از رویکرد اقتصادی که به قول شما پس از کار هیت ایجاد میشود وقت آدم را میگیرد چون دوران پرفروغ تیتراژگویی من دوران کمفروغ مطالعهام هم بود. آن کاری که وظیفهام هست و جامعه از من میخواهد انجام بدهد را نمیتوانستم انجام دهم. ما اگر در این سن و سال بخواهیم دنبال کار هیت برویم باید دور همه چیز را خط بکشیم! در شرایط کنونی هم قناعت باعث شده تا به همین چیز که داریم بسنده کنیم. از افشین یداللهی بگویید. سوال خاصی نمیپرسم چون میدانم که با او دوستی داشتید. آنها که جوانی خود را در دهه شصت گذرانده باشند، تحمل و مدارای بیشتری دارند و قدر موقعیتها و دوستان خود را بیشتر میدانند. فکر میکنم با افشین حدود 8 سال اختلاف سنی داشتم و اولین بار ایشان را سال 75 در دانشگاه تهران دیدم. آن زمان که او را دیدم، اسمی ازش نشنیده بودم و اوایل درخشش کارش در موسیقی و محیطهای ادبی بود. ایشان در محفل شعر انقلاب در دانشگاه تهران حضور پیدا کرد و آقای معلم، افشین را به من معرفی کرد. در ادامه جسته و گریخته با کارهایش آشنا شدم و به نظرم میرسید افشین هم از نسل افرادی نظیر «بیژن ترقی»، «نواب صفا» و «معینی کرمانشاهی» است که شاید در انجمنهای ادبی نمیتوان به سرشان قسم خورد، اما در محافل موسیقی و کلام، ستاره بودند. نمونهاش هم آقای «هوشنگ ابتهاج» هستند. شاید وزن شعری که به حسین منزوی میدهیم را به ابتهاج ندهیم ولی ابتهاج در تلفیق شعر و موسیقی یک الهه است. افشین هم از آن نسل بود که باید او را در افق ترانه و موسیقی رصد کرد که این هم برای او افت محسوب نمیشود. افشین ترانه را فاخر کرد. به شعر تسلط کامل داشت و میدانستم که مولانا میخواند. گاهی اوقات نکتهیابیهایی میکرد که در شعرهای سپیدش هم وجود داشت و به همین دلیل میگویم آدم عمیقی بود. همه اینها دلیل تواناییهای افشین یداللهی بود و سُلاله تصنیفسرایان و ترانهسرایان به معنای سنتیاش بود. نه به معنای امروزی که لشگر انبوهی از سیاهیلشگرها شدهاند. از این جهت به معنای سنتی اشاره میکنم که هم روی موسیقی به خوبی کلام میگذاشتند و هم کلامشان به خوبی مستعد اجرا بود. دوستی من و افشین سالها طول کشید و بعداً در چند داوری و جلسه با هم بودیم. عادت داشتیم که اسم کوچک هم را صدا میکردیم و پس از اینکه جلسهای را در ارسباران تشکیل داد، عمدتاً طرف مشورت هم بودیم. چندین بار ایشان دعوت ما را پذیرفت و در جلساتمان شرکت کرد و چندین بار هم من به جلساتشان رفتم. به غیر از برخی افراد خانه ترانه، من بیش از همه با افشین یداللهی مأنوس بودم. نهایتاً ترانه را در حیطه مکتوب یا شنیداری نقد کنیم. کتاب ترانه به چه معنا است؟ چون گاهی اوقات تماس میگیرند و در مورد کتاب صحبت میکنند؛ اما من میگویم که هر وقت پولم رسید، آلبوم شنیداری از مجموعه کارهایم که اجرا شده را با اجازه از خوانندهها با ضمیمهای مکتوب منتشر میکنم. کاکایی: من هم با شما موافق هستم چون اعتقاد دارم شأن ترانه با عرضه کتابت یا دکلماسیون آن زیر سوال میرود چون ترانه در لباس موسیقی عرضه شده است. ترانهای که چاپ یا دکلماسیون میشود، اگر خاطرهای را در ذهن مخاطب متبادر کند ایرادی ندارد. قدیم هم بود که قبلاً طرف در لالهزار صفحه گرامافون میخرید و میخواست کلام را هم بشنود و کلام را با موسیقی تطبیق میداد. امروزه ترانههای اجرانشدهای در کتابها خوانده میشود که جفنگ به تمام معنا است! اما زمانی که اجرا میشود شرایط فرق میکند و خوب است. آن زمان هم که در شورا بودم هم کارهایی میآمد که همه متفقالقول اعتقاد داشتند کاملاً جفنگ است! ولی مجوز میگرفت و ساخته میشد و هیت هم میشد. برخی از این کارهای هیت هم صرفاً موج هستند و سریع فروکش میکنند. کاکایی: الان هم که دیگر این داستان شُله شُله شُله خیلی هیت است! (خنده) غیاثی: مثلاً کار «نفس نفس» روزبه نعمتاللهی که هیت شد هم داستان جالبی دارد. یک روز او آهنگ چهار چهارم برایم آورد و این ترانه را روی آن نوشتم و روزبه گفت که میخواهم غم هم داشته باشد. او کار را خواند و من هم بدم نیامد اما چند وقت بعد ناگهان کار را برایم پخش کرد و دیدم آهنگ شش و هشت قِری است! که روی آن من میگویم از حال هم خبر نداریم، دوریم و این تنهاییو باور نداریم. این کار هم گرفت و موفق شد. کلاً نمیتوان پیشبینی درستی از کار هیت داشت. در آخر از تیتراژ سریال «نفس» که آخرین اثر منتشرشده شما است بگویید. جلیل سامان به دلیل تجربه موفق تیتراژ سریال «ارمغان تاریکی» تصمیم گرفته بود تا دوباره این کار را از طریق فرید سعادتمند به بنده توصیه کند. من هم کلام را روی موسیقی نوشتم و پیشتر با جلیل سامان صحبت کردم و در جریان نقش شخصیتها و کلیت سریال و اینکه شعر چه نسبتی با متن سریال داشته باشد قرار گرفتم. به نظر خودم کار خوبی شد و قابلیتهای استثنایی صدای محمد اصفهانی و نوع موسیقی فرید سعادتمند هم با روحیه من سازگار است. فکر میکنم کار کردن با فرید سعادتمند برایم راحت است و زبان موسیقی او را میفهمم و اولین ورژن که مینویسم نهایی میشود. این کار از لحاظ حسی، هم مناسب حال و احوال خودم و هم شرایط و روزگار جامعه بود.
اپرای عروسکی «خیام» به عنوان هشتمین اثر از مکتب تئاتر عروسکی آران به نویسندگی، طراحی و کارگردانی بهروز غریب پور در تالار فردوسی و با صدای محمد معتمدی در نقش خیام روی صحنه است. میتوان این اثر را دوست داشت یا نداشت؛ اما نمیتوان چشم را روی این مساله بست که غریبپور در این سالها توانست به تنهایی اقدامی را شکل دهد که شاید از عهدهی خیلی ها بر نمیآمد؛ او ایران را صاحب «اپرای ملی» کرد. به هر حال در این اپرا گوشههایی از زندگی خیام و همچنین تاثیری که روی مردم ایران و حتی جهان داشت، دیده میشود. خیام با رباعیاتش در جهان سفر کرده و به همین دلیل در این کار موسیقی جایگاه ویژهی خود را دارد و امیر بهزاد که در اپرای «سعدی» و پیش از آن اپرای «لیلی و مجنون» به عنوان آهنگساز همکاری داشت در این پروژه هم سومین همکاری را با گروه آران به عنوان آهنگساز اپرای «خیام» دارد. اشعاری از خیام به زبان های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و کردی خوانده می شود. امیر بهزاد آهنگساز، فرنوش بهزاد به عنوان رهبر ارکستر، علی پاکدست، مریم اقبالی، علی ابوالخیریان، قاسم رحمتی دستیاران اپرای «خیام» هستند. سه سال زمان وقت نگارش «اپرای خیام» شده است؛ چطور به «خیام» رسیدید. آیا این اپرا را باید ادامهی تلاشهای شما برای معرفی شاعرانی چون حافظ، سعدی و مولوی بدانیم؟ من از ابتدا در نظر داشتم اپرای شاعران مهم ایران را روی صحنه ببرم که اولین اتفاق در این زمینه با روی صحنه بردن اپرای «رستم و سهراب» اثرِ فردوسی آغاز شد. در آن اپرا شخصیت خود فردوسی را نیز اضافه کردم؛ بعد از آن مولوی و حافظ و سعدی را روی صحنه بردیم و حالا هم خیام؛ در این میان اما «خیام» دشواریهای بیشتری نسبت به بقیهی آثار داشت. او شاعری است که با وجود آنکه بسیاری با او آشنایی دارند؛ اما تصورات غلطی دربارهاش وجود دارد. خیام را همه به عنوانِ شاعری میشناسند که نگاهِ خاصی به زندگی داشته است و آدمی میگسار یا خوشگذران بوده است؛ در حالی که او فیلسوفِ مسلمان بزرگی است که اندیشهها و آرایش بسیار عمیق است و تاثیر بسیار زیادی در حوزهی علوم ریاضی و نجوم داشته است. خیام چیزی حدود 80 سال عمر کرد و تمامِ این عمر نسبتا دراز او صرف کشف مجهولات شده است. او به «قرآن» نیز احاطهی بسیاری داشته است؛ بنابراین اولین هدف ما در روی صحنه بردنِ این اپرا این بود که شخصیتِ او را به دیگران بشناسانیم. او مدام در پی کشفِ مجهولات بود و ما باید هم شخصیت اسلامی، هم علمی و هم عرفانی او را نشان میدادیم. ما میخواستیم نشان دهیم که سالها قبل از «گالیله» کسی وجود داشته است که دربارهی زمین و سیاراتِ دیگر فکر میکرده است و میدانسته که زمین گرد است. این از یک طرف دیگر هم اهمیت دارد، اینکه در اسلام آزاداندیشی وجود داشته است. به همین خاطر است که من روی این اپرا حساسیت زیادی دارم. فکر میکنید این تصور اشتباه دربارهی خیام به چه علت شکل گرفته است؟ ترجمهی اشعار خیام توسط «فیتز جرالد» نقش مهمی در شکلگیری این ایده دربارهی خیام دارد؛ اینکه در تمامِ زندگی، او یک دست جام باده داشته و یک دست زلفِ یار؛ به همین خاطر است که من از آشناییزدایی از «خیام» صحبت میکنم. او یک دانشمند است که نظریاتش چندین و چند قرن از خودش جلوتر است و باید این تصویر اصلاح شود. ما تقویم جلالی را مدیونِ خیام هستیم. به همین خاطر شرایط اجرای آن سه سال به طول انجامید؟ بخش مهمی از این زمان صرف پژوهش دربارهی خیام شد؛ چه میکرده؟ نگاهش به زندگی چطور بوده؟ تلاشهای علمیاش به چه شکل بوده؟ آن وجه ادبی زندگیاش به چه شکل بوده است؟ علاوه بر آن ما در هر نمایشمان تلاش میکنیم تا از نظر تکنیکی گامی رو به جلو برداریم؛ در این اپرا 150 عروسک وجود دارد و 12 صحنهی متفاوت و تمام تلاش ما این بود که تنوع بصری زیادی وجود داشته باشد؛ «خیام» را میتوان عظیمترین نمایشی دانست که ما تاکنون آن را روی صحنه بردهایم و حالا هم کیفیت تصاویرمان بهتر شده است و هم کیفیتِ صدایمان. و در این میان شما برای اولین بار خیام را به زندگی امروز کشاندید. من او را به زندگی امروز نکشاندم؛ خیام و اشعارش تا حدود بسیار زیادی معاصر است. وقتی اشعار او را میخوانید؛ با همان مفاهیمی روبهرو میشوید که ما امروز با آن مواجه هستیم. و زبانهای دیگری جز فارسی که در این اپرا شنیده میشود. «خیام» یکی از جهانیترین شاعرانِ ماست که اشعارش به زبانهای مختلف ترجمه شده است؛از زبان انگلیسی تا آلمانی و روسی. اشعار او به 40 زبان زندهی دنیا ترجمه شده است و من میخواستم این جهانشمول بودنِ او را نشان دهم. این اتفاق رخ خواهد داد؟ یعنی امکان اجرای این نمایش در خارج از کشور وجود دارد؟ امیدوارم که این اتفاق رخ دهد و ما هم مذاکراتی را انجام دادهایم؛ اما میدانید که حمایت از تئاتر چندان مناسب نیست. با این اوصاف ما با فستیوال ها و مؤسسات بین المللی که با آنها در ارتباط هستیم، تاکنون دعوتهایی برای اجراهای بین المللی گروه انجام شده است؛ ولی اجرای بین المللی آثار بستگی به شرایط گروه و طرف مقابل دارد و تا از منابع مالی و حامیان اجراهای خارجی مطمئن نشویم، اقدامی در این زمینه نخواهیم کرد. علاوه بر آن پیشاپیش شهرهای مشهد و نیشابور برای اجرای این اپرای عروسکی از گروه تئاتر «آران» دعوت کرده اند که اولویت اول اجرا برای ما شهر نیشابور و در کنار آرامگاه خیام است. در این اپرا علاوه بر «خیام» از اشعار دیگر شاعران نیز استفاده شده است. بله، به این خاطر که رباعیات او محدود بود؛ ما از آثار شاعران دیگری چون وحشیبافقی، خاقانی و بیدل نیز بهره بردیم. انتخاب ابیاتی که از یک سو از نظر قافیه، ردیف و وزن با یکدیگر هماهنگ باشند و از سوی دیگر بتوان آنها را با دستگاهها و ردیفهای موسیقی ایران منطبق کرد، کار سختی بود. برای هماهنگی با موسیقی ایران چه کردید؟ طراحی آواز را استاد اسحاق انورانجام داد. دربارهی حضور محمد معتمدی هم در نقش خیام میگویید؟ از ابتدا ایشان قرار بود این اپرا را به اجرا درآورد؛ اما ایشان بیان کرد که چون تاکنون در تعدادی از اپراها از جمله مولوی و حافظ و سعدی حضور داشته است، کسِ دیگری در این زمینه فعالیت کند و خودِ ایشان «همایون شجریان» را پیشنهاد دادند که این اتفاق به دلایلی رخ نداد و در نهایت ما بارِ دیگر به خود ایشان رسیدیم و او که تجربهی بسیاری در این زمینه با خواندنِ اپراهای دیگر دارد، «خیام» را به بهترین شکل خواند. خواندنِ در این اثر با خواندنِ دیگر اشعار تفاوت میکند و «محمد معتمدی» به خوبی به این مسایل آشناست و اجرای بسیار موفقی داشت. خوشبختانه تیم خواننده و آواگران این اپرا اعم از اسحاق انور، وحید تاج، مهرداد ناصحی، مهدی امامی، روشنک کی منش، حامد فقیهی و مهدی ذوالقدر به خوبی توانستند از عهدهی اجرای موسیقی این اثر برآیند و فرنوش بهزاد رهبری کنسرت و امیر بهزاد آهنگسازی این اثر را بر عهده داشتهاند. و دربارهی کار دیگرتان هم توضیح میدهید؟ در مورد پروژه بعدی خود بسیار علاقهمند هستم یک متن به زبان کردی را به صحنه ببرم و به این منظور به صورت همزمان روی سه موضوع تمرکز کردهام که شامل افسانههای «مَم و زین و گل سرخ خونآلود» و «حکایت عروسی پیر شالیار» میشود. ضمن اینکه باید ظرفیت موسیقیایی اشعار مربوط به هر موضوع را بسنجم چرا که برای نوشتن متن اپرا از اشعار شاعران بنام استفاده میکنم که البته باید قابلیت انطباق با دستگاهها و ردیفهای موسیقی ایرانی را داشته باشند چرا که خط داستانی، بسیار ساده در ذهن من شکل میگیرد اما دشواری کار در انطباق اشعار با یکدیگر و با موسیقی است
کنسرت «احسان خواجه امیری» در سالن وزارت کشور برگزار شد. یکی از نکات ویژه در این کنسرت صحبت های «احسان خواجه امیری» پیرامون اتفاقات مربوط به مجری تلویزیون در کشور سوییس بود. وی هنگام اجرای قطعه «میوه ممنوعه» زمانی که به مصرع «هفتاد سال عبادت یک شب به باد میره» رسید، با اشاره ای به اتفاقات پرسر و صدای «آزاده نامداری» در سوییس گفت: «این ترانه مرا به یاد دوستانی می اندازد که به سوییس سفر کردند و عبادت شان یک شبه بر باد رفت». گفتنی است این قطعه محبوب تیتراژ سریال میوه ممنوعه می باشد که ترانه آن را زنده یاد دکتر «افشین یداللهی» سروده است. کنسرت «احسان خواجه امیری» با حضور استاد «ایرج خواجه امیری» روز ۲۵ مرداد نیز در سالن وزار
«امین غفاری»، از نوازندگان برجسته ویولن می باشد که تا به حال با هنرمندان بسیارى از جمله «شهرام ناظرى»، «حافظ ناظرى» و «پرواز هماى» همکارى کرده است. او که در سال ٢٠١۵ در مسابقات جهانى خاچاطوریان جزو ٢۵ نفر برگزیده از میان نوازندگان ویولن در سراسر جهان بود؛ ویدیو کلیپ هایى از جمله تابستان ویوالدى را نیز منتشر کرده است. وى قرار است در ٢٩ مرداد ماه کنسرت ویولن متفاوتی را در تالار وحدت به روى صحنه ببرد. مصاحبه ای با این هنرمند انجام داده ایم که در ادامه می خوانید: -لطفا در خصوص کنسرت پیش رو صحبت کنید. این کنسرت رپرتوارى از موسیقى کلاسیک و موسیقى فیلم می باشد.درواقع تمام رپرتوارها، براى ویولن سولو و گروه بنده است و شامل رپرتوارهاى معروف ایران و جهان مانند هرى پاتر،game of thrones ، دزدان دریایى کارائیب و همـــــــه ى فیلم هایی که اسم و رسمی در تاریخ سینماى ایران و جهان دارند، مطرح هستند. رپرتوار موسیقى کلاسیک نیز شامل آثارى از کرایسلر، باخ،ویتالى و … است. ما در این کنسرت سعى کردیم که خیلی متفاوت عمل کنیم؛ تمام تنظیم های ما متفاوت است زیرا تنظیماتى که براى این قطعات موجود بود، اکثراً تنظیم ویولن سولو نبود و همـــــــه ارکسترال بودند اما ما با همکارى «مهدى پناهى»، «همایون آرام فر» و «حسین محمدى» که کار تنظیم را برعهده داشتند، کارى متفاوت ارائه می دهیم. علاوه بر تنظیم هاى متفاوت، ما در کنسرتى که در تالار وحدت به روى صحنه مى بریم، از کارگردانى و طراحى صحنه بسیار متفاوتى استفاده خواهیم کرد که در ایران نظیر ندارد. در ایران طراحى صحنه خیلی خوبى مشاهده نمى شـــــود، اما طراحى ما حرفه اى می باشد و قرار است مخاطبان کارى متفاوت ببینند. امیدوارم بتوانیم این تفاوت را به خوبى نشان دهیم. -اعضاى ارکستر شما چند نفر هستند و علاوه بر ویولن شامل چه سازهایى مى شـــــود؟ این ارکستر شامل کوارتت زهی می شـــــود که اعضاى آن را هستى سپاسى (ویولن سل) ، نوید شعبان زاده و امین عطایى (ویولن) و دانیال جورابچى(ویولا) تشکیل مى دهند. حسین محمدى و محمد فرزانه (گیتار)، همایون آرام فر (پیانو)، سحر شاطرى (درامز) و ماه سیما فلاحى (فلوت) از دیگر نوازندگان این کنسرت هستند که هـــر کدام در ساز خودشان بهترین می باشند و من خوشحالم که در کنارشان هستم و امیدوارم شب خوبى را براى مخاطبان رقم بزنیم. -بازخورد مخاطبان تا به این لحظه چطور بود؟ آیا طبق انتظار خود شما می باشد؟ حقیقتاً در روزهاى اول که میخواستم تالار وحدت را براى کنسرت انتخاب کنم، دوستان به من می گفتند که مراقب استقبال باشم و مى گفتند کاش سالن کوچکترى را انتخاب کنى زیرا کار، بی کلام است و هـــر کسى مخاطب سولوى ویولن قرار نمیگیرد. من نظرات را می شنیدم و برایم محترم بود اما دلم روشن بود که این کار با استقبال رو به رو مى شـــــود و خدا را شُکر تا به امروز استقبال بسیار خوب بوده است و پیش بینی خودم این می باشد که تا چند روز مانده به اجرا، بلیت ها را sold out کنیم و حتى صحبت تمدید این کنسرت شده است. امیدوارم بتوانیم این کنسرت را باز هم در تهران و حتى در شهرستان ها ارائه دهیم. از همان روزهایى که به فکر شروع این پروژه افتادم، تلاشم بر این بود که برنامه بلند مدتى را تدوین کنم که به هـــر حال شروعش از تهران است؛ زیرا استقبال زیادى دارد و ما باید به سلیقه مخاطب احترام بگذاریم و بتوانیم حس شنیدارى آنها را اغنا کنیم. این امر رسالت من و دیگر موزیسین ها است. -به نظر شما در جامعه موسیقى ما، موسیقى بى کلام جایگاه خود را پیدا کرده است؟ از نظر من، خیر. ما اگر بخواهیم موسیقى بى کلام را در ایران و خارج از کشور مقایسه کنیم، متوجه میشویم که در خارج از ایران، موسیقى بى کلام مخاطب بیشترى دارد و مورد استقبال قرار مى گیرد. اگر بتوانیم موسیقى خوب را به مخاطب عرضه کنیم، قطعا استقبال خواهند کرد. علاوه بر این ، موسیقى بى کلام نیازمند حمایت است. -کتاب “شیوه هاى تمرینى کنسرتو ویولن خاچاطوریان ” که به تازگى منتشر شد، تألیف شما است.ایده این کتاب چطور به ذهنتان رسید؟ من در سالِ گذشته، کنسرتو خاچاطوریان را با ارکستر سمفونیک تهران به رهبرى استاد «شهرداد روحانى» اجرا کردم و در سالِ ٢٠١۵ در مسابقات جهانى خاچاطوریان که در ارمنستان برگزار شد، افتخار این را داشتم که جزو ٢۵ ویولونیست برتر جهان قرار بگیرم. وقتى که اساتید و نوازندگان جهانى را دیدم، به این فکر افتادم که با توجه به متد و منابع موجود، شیوه اى تمرینى براى این کنسرتو جمع آورى کنم. ان شاءالله انتشار گسترده این کتاب، پس از کنسرت ﺻﻮرت میگیرد. -به فکر ضبط آلبوم جدید هستید؟ من دو سال پیش، آلبومى با عنوان “کنسرتو ویولن چایکوفسکى ” منتشر کردم و مدتى است به فکر آلبوم دومم هستم و مى خواهم مثل کنسرتم که بسیار متفاوت است، آلبوم متفاوتى را نیز ارائه دهم؛ اما به دلیل مشغله هاى بسیار زیاد،فرصت نکردم به آلبوم بپردازم اما پس از کنسرت، حتما قطعاتِ اجرا شده را به ﺻﻮرت آلبوم یا ویدیوکلیپ منتشر می کنم.
افشین آذری خواننده آلبوم «همه میدونن» یک سال پس از انتشار این آلبوم نخستین کنسرت بزرگ و رسمی خود را در تهران روی صحنه برد. آذری در حالی در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی روی صحنه رفت که حاضرین در سالن از همان ابتدای برنامه خواستار اجرای قطعات پرطرفدار این خواننده از جمله: همه میدونن، تموم شهر خوابیدن، برام سخته و… را از این خواننده داشتند. افشین آذری در ابتدای کنسرتش گفت: بسیار خوشحالم که در حضور شما در تهران به اجرای برنامه میپردازم و در این کنسرت که به نوعی اولین کنسرت من در تهران است، حضور شما دلگرمی خاصی برای من است. این خواننده با اشاره به رپرتوار برنامهاش گفت: امشب با گلچینی از آثار تُرکی و فارسی این برنامه را روی صحنه خواهیم برد و قطعا انرژی شما روی ما تاثیرگذار خواهد بود. این هنرمند به مرور قطعاتش را اجرا کرد و در اواسط برنامه خود نیز برای دقایقی صحنه را ترک کرد تا «محمدرضا هدایت» که در این کنسرت خواننده مهمان بود، برای دقایقی روی صحنه حاضر شود و چند قطعه را نیز او اجرا کند. پس از اجرای این خواننده جوان، بار دیگرافشین آذری روی صحنه حاضر شد و پس از اجرای یک قطعه، دقیاقی را با ویلن و آکاردئون به تکنوازی پرداخت که این بخش از برنامه باعث شد حاضرین در سالن به وجد آیند و شور و هیجان خاصی در سالن حاکم شد. اجرای قطعاتی چون بری باخ، اولماز اولماز و… انتهای کنسرت این خواننده در تهران را تشکیل می دادند تا نخستین کنسرت افشین آذری در تهران با حضور دوستدارانش به شبی ویژه تبدیل شود. «میرطاهر مظلومی» کارگردانی هنری این کنسرت را بر عهده داشت و «مهدی فهیمی» نیز رهبر ارکستر افشین آذری بود. محمد نصرتی، منصور برزگر، محمود گل محمدی و… از جمله چهره های سرشناس حاضر در سالن بودند. این کنسرت به همت موسسه «آوای باران» و به تهیه کنندگی رضا کمالی در سالن میلاد نمایشگاه بین المللی برگزار شد و علیرضا نصیری نیز مدیر اجرایی پرتلاش این کنسرت بود. در ادامه چند سکانس از این کنسرت را از نگاه دوربین علیرضا پوررجب میبینید.
«بهنام بانی» خواننده جوان و تازهکار موسیقی پاپ کشورمان، پس از یک رکوردشکنی عجیب در فروش بلیت کنسرتهایش، برای اولین بار به صورت به روی صحنه رفت. بانی که چند ماهی است با انتشار چند تک آهنگ شاد به محبوبیت ویژهای در میان جوانان علاقهمند موسیقی رسیده، شامگاه ۲۱ مردادماه طی دو سانس در سالن میلاد نمایشگاه بینالمللی تهران به رهبری ارکستر «حامد برادران» به اجرای قطعات پرطرفدارش همچون «چی بگم»، «من یه دیوونم»، «همه دنیام»، «عاشقم کرده»، «اخماتو وا کن»، «علافه خاص» و قطعه جدیدتر «بسمه» پرداخت. اعضای ارکستر این خواننده جوان به رهبری و سرپرستی حامد برادران را علیرضا ثنایی، میلاد جوزی، علیرضا الیاسوند، اکبر شهریاری، هومن آزما، صالح کیوان، احسان رنجور، کیان دارات و هادی جداری تشکیل میدهند. شایان ذکر است که کنسرت بهنام بانی به تهیهکنندگی موسسه آوای فروهر به مدیریت محمد حاتم پور برگزار میشود و این خواننده در ادامه ۲۵، ۲۶، ۲۸ و ۲۹ مردادماه نیز روی صحنه خواهد رفت.
بحران مخاطب در موسیقی کلاسیک، یکی از دغدغه های دیرین فعالان این عرصه بوده که سبب شده در مواجهه با موسیقی های پس از خود از جمله پاپ، قافیه را حداقل در راستای اقبال عمومی ببازند. یکی از موی سپید کردگان موسیقی کلاسیک معتقد است از جمله مسائل مهم و تأثیرگذار در این اتفاق، درگیری های نوازندگان موسیقی ارکسترال با نیازهای اولیه زندگی است که روی کیفیت کار آنها اثر منفی می گذارد. ارسلان کامکار، نوازنده و آهنگساز شهیر و عضو گروه کامکارها بر این باور است که بحران مخاطب در موسیقی کلاسیک تنها به ایران محدود نمی شود و در همه جای دنیا وجود دارد اما دست کم نوازندگان اروپایی با دغدغه های مالی دست به گریبان نیستند. گفت و گوی سایت خبری و تحلیلی «موسیقی ایرانیان» با ارسلان کامکار در مورد بحران مخاطب در موسیقی کلاسیک را در ادامه می خوانید. * منتقدان و حتی فعالان عرصه موسیقی ارکسترال اعتقاد دارند مخاطب ایرانی اقبال چندانی به این نوع موسیقی ندارد. شما به همراه گروه «کامکارها» بارها و بارها در کشورهای مختلف جهان به روی صحنه رفته اید. به عنوان موزیسینی که سابقه نوازندگی در ارکسترهای گوناگونی را دارد، معتقدید موسیقی ارکسترال با بحران مخاطب رو به رو است یا خیر؟ بحران مخاطب در موسیقی کلاسیک تنها مختص به ایران نیست و در همه جای جهان به چشم می خورد. اگر به بزرگترین سالن های ارکستر موسیقی کلاسیک اروپا هم بروید و به تماشای اجرای معتبرترین ارکسترهای موسیقی جهان نیز بنشینید، مردمانی کهنسال با موهای سپید و جوگندمی را می بینید که مخاطب این نوع از موسیقی هستند. البته این بحران، مسئله ای سطحی نیست که بتوان به سادگی درباره آن صحبت کرد بلکه نیاز به واکاوی و آسیب شناسی عمیق دارد. نمی توان از آثار ماندگار بزرگانی مانند بتهوون و موتزارت عبور کرد و به یک باره به موسیقی های مدرن و پست مدرن رسید. حداقل در ایران مخاطبان زیادی هستند که با موسیقی ارکسترال ارتباط برقرار می کنند. من تصور می کنم مشکل موسیقی ما بسیار عمیق است و در بحران مخاطب موسیقی کلاسیک خلاصه نمی شود. * فکر می کنید به اندازه کافی در ایران به موسیقی کلاسیک پرداخته نمی شود؟ معدود برنامه هایی که در رادیو و تلویزیون به موسیقی اختصاص دارند، اهم تمرکز خود را بر روی موسیقی پاپ قرار داده اند. به ندرت برنامه هایی را یافت می کنید که چند قطعه از موسیقی کلاسیک را برای مخاطبان خود پخش کنند. من به هیچ عنوان مخالفتی با موسیقی پاپ ندارم اما بسیار علاقه مندم که بدانم صدا و سیما چه معیاری برای انتخاب قطعات جهت پخش در رسانه ملی دارد. نکته تأثر بر انگیزتر، پخش قطعاتی از موسیقی پاپ است که از کیفیت چندان بالایی هم برخوردار نیستند. به جای این که حداقل به سراغ آثاری با سطح کیفی قابل قبول بروند، قطعاتی را پخش می کنند که حتی از کمترین استانداردها برخوردار نیستند. من چندین دهه از عمرم را در راه اعتلای موسیقی کلاسیک گذاشته ام و حالا واقعا نگران این موسیقی هستم. * نکته مهمی در این میان وجود دارد که شاید بخش اعظمی از مشکلات را شامل می شود. از آن جایی که تعدادی از این ارکسترها خصوصی هستند، تأمین منابع مالی و دستمزد نوازندگان ارکسترها را می توان عاملی تأثیرگذار بر کیفیت و در نتیجه استقبال مخاطبان دانست؟ بله، متأسفانه این موضوع وجود دارد و تعداد قابل توجهی از نوازندگان موسیقی ارکسترال ایران را در بر می گیرد. بسیاری از نوازندگان ما با مرارت و دشواری روزگار می گذرانند. نوازندگان بر خلاف تصورات درآمد خیلی خوبی ندارد و حتی برخی از آنها برای این که بتوانند از پس هزینه های حداقلی زندگی خود بربیایند، مجبور هستند به کارهای دیگری روی بیاورند. خودم تمام اوقات روز را به تدریس مشغول هستم که برای من اتفاق بسیار ناراحت کننده ای است. * تدریس برای یک هنرمند می تواند اتفاق مثبتی باشد، چرا که تجربیات گران بهای خود را به نسل های بعد انتقال می دهد… این حرف درست است اما این اتفاق زمانی رنگ و بوی امیدوارکننده ای به خود می گیرد که بحث نیاز مالی در میان نباشد. همچنین باید شاگردانی داشته باشید که آینده روشنی پیش پای شان باشد اما من به جوانانی آموزش می دهم که به شخصه آینده ای را نمی توانم برای آنها متصور شوم. از بین انبوه شاگردان من که به قصد و آرزوی آموزش موسیقی در کلاس هایم شرکت می کنند، کمتر از بیست درصد استعداد و قابلیت پیشرفت در این زمینه را دارند اما سایر مراجعان به دنیای موسیقی تعلقی ندارند. این اتفاقات من را اندوهگین می سازد. شاید باورش کمی سخت باشد اما نوازندگان بسیاری را می شناسم که برای تأمین هزینه های زندگی خود به کارهایی مانند مسافرکشی روی آورده اند تا شرمنده همسر و فرزندان خود نباشند. شما از کیفیت و بحران مخاطب در موسیقی کلاسیک صحبت کردید. به نظر شما نوازنده ای هر چه قدر هم که چیره دست و متبحر باشد، پس از چندین ساعت مسافرکشی در سرما و گرما می تواند کیفیتی درخشان از اجرا را روی صحنه ارائه دهد؟ این همان نقطه ای است که تفاوت میان ایران و اروپا را نمایان می کند. * اما همان طور که خودتان اشاره کردید موسیقی ارکسترال حتی در مهد این نوع از موسیقی یعنی اروپا هم با بحران مخاطب دست به گریبان است… بله اما نوازنده درگیر حقوق و نیازهای اولیه خود نیست. حداقل او به کار دیگری غیر از تمرین و اجرا روی صحنه نمی پردازد، بنابراین حتی اگر برای مخاطبان اندکی دست به ساز شود، با بالاترین تمرکز، بهترین کیفیت را ارائه می دهد. البته صحبت من بدین معنا نیست که نوازندگان در موسیقی اروپا درآمدهای نجومی دارند؛ خیر، اما به حدی حقوق می گیرند که دیگر نگران زندگی و امور روزمره خود نیستند. شما اگر به سراغ نوازندگان ارکسترهای موسیقی کلاسیک در اتریش، آلمان، فرانسه و … بروید، نوازنده ای را پیدا نمی کنید که برای گذران زندگی خود مجبور به مسافرکشی باشد اما متأسفانه در ایران شاهد این اتفاق هستیم. نوازندگان اروپایی تمام هم و غم و زمان خود را بر روی تمرین و اجرا می گذارند اما نوازندگان ما باید به هزاران دغدغه فکر کنند که به طور حتم اجازه نمی دهد کیفیت مطلوبی را روی صحنه ارائه دهند تا قابل رقابت با همتایان اروپایی باشد. مشکلی که موسیقی کلاسیک امروز پیدا کرده در حقیقت به شکل ارائه موسیقی پاپ در سراسر دنیا باز می گردد. شما کافی است به آمار کنسرت های این دختر ۱۶-۱۷ ساله که یکی از اجراهایش با بمب گذاری همراه بود و تعدادی از مخاطبان آن کشته شدند نگاه کنید. یا مثلا همین جاستین بیبر که در سراسر دنیا برای کنسرت هایش چقدر آدم جمع می شوند تا صدای آن جوان را بشنوند. امروز در سراسر دنیا فرق است میان کسی که ۴ دهه از عمرش را برای آموختن موسیقی صرف کرده با کسی که عمرش به اندازه نیمی از تجربه شخص اول نمی شود. اینجا اصلا بحث تخصص نیست. بحث کیفیت موسیقی نیست، بحث سرگرمی و باندهایی است که با اندیشه های سودجویانه در سراسر دنیا به نام هنر جریان سازی می کنند. از سوی دیگر ما در کشور خودمان با چالش دیگری در مورد مخاطب نیر رو به رو هستیم. این چالش عدم شناخت عمومی نسبت به موسیقی کلاسیک است. با این توضیح تعداد مخاطبانی که می توانند یا امکان شنیداری همراهی با موسیقی ارکسترال را دارند در کشور ما در مقایسه با کشورهایی که در زمینه این نوع از موسیقی سابقه طولانی تری دارند متفاوت خواهد بود. این که دوستانی بخواهند با ایجاد تغییر آن هم کنار گذاشتن آثار ماندگار آهنگسازان به نام در زمینه موسیقی کلاسیک و رفتن به سوی اجرای آثاری که در اصطلاح جوان پسند تر هستند مخاطب را به سالن های اجرای موسیقی بیاورند از نظر من یک توهم است. * می خواهیم به بحث رهبری ارکستر در ایران برسیم. شما با ارکسترها و رهبران مختلفی به روی صحنه رفته اید. فکر می کنید شرایط رهبران ارکستر موسیقی کلاسیک در ایران چگونه است؟ من با رهبران ارکستر زیادی کار کرده ام اما کار همه رهبران را از نزدیک ندیده ام. با این حال آرش گوران با توجه به جوانی و استعدادی که دارد، کار دلنشینی ارائه می دهد که برایم جذاب است. او می تواند در موسیقی ارکسترال کلاسیک به درجات عالیه برسد. سهراب کاشف نیز از دیگر جوانان آینده دار موسیقی کلاسیک است. امیدوارم با ورود جوانان شاهد اتفاقات خوبی در موسیقی کلاسیک باشیم. از سوی دیگر رسانه * چه تفاوتی میان رهبری جوانان و رهبران با سابقه مشاهده می کنید؟ ببینید کسانی مانند علی رهبری بسیار کاربلد هستند و نمی توان نقدی به اجرای آنها داشت اما از نگاه من، رهبران باید دید گسترده تری داشته باشند. اگر این اتفاق رخ دهد، می توانیم امیدوار به افق های روشنی در موسیقی کلاسیک باشیم. همان طور که پیش تر اشاره کردم اگر اعضای ارکسترها چه نوازندگان و چه رهبران از نظر مالی تأمین باشند، طبیعتا با تمرکز بیشتری به روی صحنه می روند و آرامش روانی آنها به سازها و رپرتوار منتقل شده و در نتیجه کیفیت کار را ارتقا می دهد. * آقای کامکار بعد از خروجتان از ارکستر سمفونیک و با توجه به اینکه در حوزه موسیقی ایرانی هم فعال بوده اید و در حوزه آهنگسازی هم کار کرده اید این روزها بیشتر به چه مشغولید؟ راستش را بخواهید مدتی است تصمیم گرفته ام برای دل خودم کار کنم. همان دوره هم که برای عده ای آهنگسازی می کردم تمایل زیادی برای حضور در کارهای باکلام نداشتم اما امروز آهنگسازی می کنم تا خودم لذتش را ببرم. از سال ها قبل دلم می خواست در زمینه ویلن کتاب هایی بنویسم چون همانطور که می دانید این ساز در زمینه مکتوب برای هنرجویان ایرانی چالش هایی دارد. البته در فرم های مختلف آموزش در سایر کشورهای دنیا کارهای زیادی انجام شده و آن آثار هم در فاصله زمانی اندک روزآمد می شود.